۱۳۹۶ آذر ۱۰, جمعه

پیام اعلا حضرت محمد رضا شاه پهلوی آریامهر در بیست و هشتمین سالروز تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در ۲۰ اُم آذر ماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی

بیست‌ و هشتمین سالروز تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را به ملت ایران و همه ی نیک‌ اندیشان جهان شاد باش می‌ گوییم. فرارسیدن این روز و مراسمی که به این مناسبت در سراسر جهان برگزار می‌ شود، برای جامعه ی بشری این فرصت را فراهم می‌ سازد که اقدامات خویش را در جهت اعتلای حقوق انسانی طی سال‌ هایی که از تصویب اعلامیه گزشته‌ است، مورد ارزیابی قرار دهد و نقایص و دشواری‌ هایی را که در راه تحقق هدف‌ های مندرج در اعلامیه پیش آمده‌ است، بازشناسد.


بی گمان از زمان تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، پیشرفت‌ های بی‌ سابقه‌ ای نصیب جوامع عصر ما شده‌ است. رهایی بیش از نیمی از مردم جهان از بند استعمار، دستیابی بسیاری از ملت‌ ها به ثروت‌ ها و منابع طبیعی خود، تعدیل موازنه ی قدرت‌ های بین‌ المللی، آگاهی بیش از پیش مردم در سراسر کره ی زمین به حقوق حقه ی خویش، از جمله دست‌ آوردهای جامعه ی بشری پس از تصویب اعلامیه‌ های جهانی حقوق بشر است. با این وجود، هنوز در راه تحقق کامل هدف‌ های مندرج اعلامیه ی جهانی و میثاق‌ های حقوق بشر، دشواری‌ های بسیاری در پیش است. فقر، کمبود مواد غذایی، جنگ و ستیزهای منطقه‌ ای، تبعیضات نژادی و افزایش روزافزون فاصله ی بین کشورهای ثروتمند و فقیر، همچنان صلح و آرامش و بهزیستی مردم جهان را تهدید می‌ کند.


در کشورهای صنعتی، آلودگی محیط زیست، نابسامانی‌ های اخلاقی و اجتماعی و افزایش بزهکاری‌ ها، مسائل تازه‌ ای را برای جوامع انسانی به وجود آورده‌ است. خوشبختانه در میان همه ی دشواری‌ ها و مسائلی که جوامع صنعتی و سنتی با آن روبرو هستند، کشور ما از یک محیط آرام و توام با کوشش و تلاش در راه اعتلای حقوق انسان برخوردار است. آنچه تحولات جامعه ی ما را در جهت اعتلای حقوق بشر امتیازی خاص می‌ بخشد، هماهنگی این تحولات با ارزش‌ های عالی میراث فرهنگی ما است. این هماهنگی موجب شده‌ است که فعالیت در جهت تامین رفاه همه ی گروه‌ ها در کشور ما بدون توسل به خشونت و اختناق و رفتارهای غیر انسانی انجام گیرد و راه برای تحقق واقعی اصول اعلامیه ی جهانی و میثاق‌ های حقوق بشر هموار گردد. توفیق همه ی نیک‌ اندیشان جهان را در راه به وجود آوردن دنیایی بر پایه ی صلح و عدالت و رفاه برای همه مردم جهان، آرزو داریم.

همین جستار در کیهان سوئد

علل واقعی جنگ ایران و عراق به روایت اسناد

علی شاکری زند

علل واقعی جنگ ایران و عراق
و
افسانه‌ ی یورش صدام به ایران به توصیه‌ ی شاهپور بختیار



یورش عراق به ایران

پیشتر گفته‌ بودیم که گرچه این رویداد علل گوناگون و متعدد داشته، اما در میان آنها برخی اصلی و عمده بوده‌ اند و بدون آگاهی از آنهاست که نمی‌ توان وقوع آن را فهمید؛ دلائلی که بدون هتا یکی از آنها جنگ درنمی‌ گرفت؛ یعنی عللی که باید پیش از هر عامل دیگری شناخت.

برای این منظور و دستیابی به حقیقت در مسائل تاریخی معاصر، وسائل و راه های دیگری هست که بیشتر جنبه‌ ی استقرایی دارد تا استنتاجی. این راه‌ ها شامل پژوهش در روابط میان رویدادها و علل و زمان رخ دادن آنهاست، بدانگونه که دستگاه‌ های متعدد ثبت خبر دوران ما در اختیارمان گزارده‌ اند. کسانی که بر اساس دلایلی سرفن قیاسی، آن اتهام صد بار ناروا را به شاهپور بختیار وارد می کنند البته و در گام نخست زحمت بازبرد به این دلائل استقرایی را نیز به خود نمی‌ دهند و با توسل به استناج‌ هایی سطحی تنها در گمراه‌ ساختن دیگران می‌ کوشند. اما، در سر دلایل مورد نظر ما دو گروه دلیل وجود دارد.

نخست اینکه جنگی چنان پردامنه و چنان بلند پروازانه که با هدف جدا کردن خاک استان زرخیز خوزستان از کشور پهناور و پرجمعیت ایران صورت گیرد "نه کاری است خُرد" که یک روزه بتوان آن را تدارک‌ دید. پژوهش ها درباره‌ ی مقدمات وسیع تعرض ارتش صدام حسین به ایران نشان‌ می‌ دهد که تدارکات آن از بیش از یک سال پیش از آغاز یورش آغاز شده‌ بوده‌ است.

تعرض وسیع ارتش صدام به ایران در روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد. در زیر خواهیم دید که در ماه های پیش از آغاز این تعرض وسیع، صدام حسین در تماس‌ هایی میان نمایندگان عراق و جمهوری اسلامی و در پاسخ به پرسش نمایندگان او درباره‌ ی پایبندی رژیم خمینی به قرارداد الجزیره درباره‌ ی اروندرود، بنا به دستور آیت‌ الله خمینی (حرامزاده)، ایرانیان از اظهار تعهد این حکومت نسبت به آن معاهده خودداری‌ کرده‌ بودند و صدام نیز که از تحریکات دست نشاندگان آنان در میان شیعیان عراق، چنانکه خواهیم‌ گفت، به‌ سختی برآشفته‌ بود، پس از اندک‌‌ زمانی به این نتیجه رسید که بهترین بهانه برای تجاوز به ایران را به‌ دست‌ آورده‌ است.

در درازنای این سال یعنی ۱۳۵۹، بنا به گفته‌ ی حسین زاهدی به نقل از خاطره‌ ای از مهندس بازرگان، دعایی سفیر رژیم در عراق به شخصیت های شورای انقلاب مانند مهندس بازرگان و آخوند ﻤﺣﻤ۔د بهشتی خبر‌ می‌ دهد که صدام حسین از تحریکات عوامل تهران به سختی شاکی است و خواستار مذاکره‌ ی دوستانه‌ ای است که به این اختلافات خاتمه‌ دهد. این موضوع با حضور هر سه نفر نامبرده نزد خمینی برده‌ می‌ شود، اما او در برابر توضیحات آن سه نفر دایر بر اینکه اگر صدام در شرایط کنونی به ایران حمله‌ کند ما از لحاظ نظامی و بین‌ المللی در موضع ضعیف‌ تری قرار‌ داریم و این وضع برای کشور خطرناک است، خمینی حرامزاده هر بار می گوید: "محلش نگزارید" و در برابر سخن دعایی که می‌ گوید با این وضع من نمی‌ توانم به بغداد برگردم، به او می‌ گوید: "وظیفه‌ ی شرعی است و خواهید‌ رفت" و چنانکه رسم او بود با گفتن آخرین سخن از اتاق خارج‌ می شود.


هتا به‌ گونه ای که پایین‌ تر بر اساس منبع موثق‌ تری خواهیم‌ دید، در حقیقت بحث یورش نظامی عراق به ایران بنا به اطلاعاتی که دولت موقت در اختیار داشته، از نخستین ماه‌ های تشکیل آن دولت در هیئت دولت و در شورای انقلاب مطرح‌ بوده و خمینی حرامزاده نیز از آن کاملن اطلاع‌ داشته‌ است.

حال آنکه در آن ماه‌ ها شاهپور بختیار در مخفیگاه خود در ایران به‌ سر‌ می‌ برد و چنانکه خود در کتاب "یک رنگی" تصریح‌ کرده‌ است و منابع دیگر نیز آن را تایید‌ می‌ کنند، دوران پنهان شدن او در کشور شش ماه به‌ درازا انجامیده‌ است، زیرا وی نخستین همایش مطبوعاتی خود در پاریس را در روز ۳۱ ژون برگزار‌ می‌ کند. با این حساب، کنش و واکنش های میان دو دولت ایران و عراق که به یورش عراق می‌ انجامد، در زمانی آغاز‌ شده‌ بود که دست شاهپور بختیار در مخفیگاه از همه جا کوتاه‌ بوده‌ است. دکتر بختیار شش ماه پس از به قدرت رسیدن خمینی ضحاک، موفق شد تا با یک گزرنامه‌ ی فرانسوی و تا جایی که همه‌ ی قرائن حکم‌ می‌ کند و شرح آن نیز در بخش یکم این نوشته آمده است، با کمک بنگاه های دولت فرانسه، خاک کشور را ترک کرده و رهسپار پاریس گردد. او به تازگی فعالیت های سیاسی خود برای اتحاد هواداران دمکراسی را آغاز‌ می‌ کرد که در ژون ۱۹۸۰ در خانه‌ ی مسکونیش هدف سو قصد تکاور آدمکشان "انیس نقاش" قرار می گیرد که طی آن یک همسایه‌ ی فرانسوی و یک مامور پلیس فرانسه کشته شدند.

اکنون به تایید دقیق‌ تر و صریح‌ تر اطلاعاتی می‌ پردازیم که در بالا از سوی حسین زاهدی نقل‌ شده است:

الف ـ گواهی‌ های ابراهیم یزدی

ابراهیم یزدی در پاسخی که در انتقاد به یکی از مقالات پژوهشگر آمریکایی استاد گازیوروسکی داده است، درباره‌ ی علل و ریشه‌ های یورش نظامی عراق به ایران اطلاعات زیر را در اختیار خوانندگان خود می‌ گزارد:

او نخست توضیح‌ می‌ دهد که موضوع آنچه از آن به عنوان رابطه [ی دولت موقت] با ماموران آمریکایی سخن‌ رفته و توجیه آن چیست و می گوید:

"طبیعی است که نمایندگان اعزامی آمریکا به ایران با رییس دولت و وزیر خارجه که مسئول نهاد دیپلماتیک کشور هستند دیدار کنند و درباره ی موضوعات مورد علاقه ی طرفین مذاکره کنند. اما مذاکره با رییس شورای انقلاب و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، آن هم بدون اطلاع و هماهنگی با دولت، نامتعارف است".

"آیا در اسناد رایزنی آمریکا در تهران، گردآوری شده از سوی دانشجویان خط عمام درباره ی دیدار آقای "کیو" با آخوند "بهشتی" هم گزارشی وجود داشته است که بنا به ملاحظاتی منتشر نشده باشد ؟ چرا منتشر نشده است؟ (...)"

وی سپس می افزاید:

"...همانگونه که در بخش دوم توضیح داده‌ ام اطلاعات ما از تدارکات دولت عراق برای یورش به ایران ازاین خبر به مراتب بیشتر بود و خمینی و اعضای شورای انقلاب هم از این اطلاعات آگاه بودند. نکته ی مهم و قابل توجه این است که عراق نزدیک به یک سال پس از استعفای دولت موقت به ایران حمله کرد..."

بخش دوم توضیحات من درباره ی دیدار "جورج کیو" به همراه یک آمریکایی دیگر در دفتر نخست وزیری در زمان مهندس بازرگان و با حضور مهندس امیر انتظام به شرح زیر است:

۱ـ در آغاز پیش از هر چیز لازم می‌ دانم پیش زمینه‌ های ذهنی و منطق مهندس بازرگان را در مورد کسب اینگونه اطلاعات که در نهایت به آن دیدار منجر شد، توضیح بدهم. اگرچه انقلاب پیروز شده بود اما سرتاسر کشور در آتش ناامنی و ناآرامی می‌ سوخت. در هر گوشه ی کشور به نام‌ های مختلف، درگیری‌ های مسلحانه علیه دولت و حکومت مرکزی ادامه داشت... دولت، ابزار نظامی و اطلاعاتی لازم برای رویارویی با این شورش‌ ها را نداشت. ارتش در رویارویی با انقلاب شکست خورده بود. نه روحیه و آمادگی رویارویی با شورش‌ ها را داشت و نه دولت موافق استفاده از ارتش برای رویارویی با شورش‌ ها بود. نیروی پلیس هم در شرایط مشابهی قرار‌داشت. دولت برای حفظ امنیت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل داد. اما بنا به عللی که جای بحث آن اینجا نیست، شورای انقلاب که بر اساس اساس نامه ی مصوبش، حکم قوه ی مقننه موقت را داشت، در اواخر اسپند ۵۷ یا آغاز فروردین ۵۸، طی مصوبه‌ ای، مدیریت سپاه را از دولت گرفت و تحت نظر یکی از اعضای روحانی شورا قرار داد.


به این ترتیب، دولت کم ترین امکانات برای حفظ نظم و امنیت چه در داخل مرزها و چه در مرزها در برابر خطرات ملموس و آشکار خارجی را نداشت. در آن تاریخ من به عنوان وزیر خارجه هموند شورای امنیت ملی ایران بودم. در آن شرایط بحرانی و از هم‌ گسیختگی گسترده ی امور، مهندس بازرگان مطرح کرد که چون ما فاقد امکانات نظامی و امنیتی برای رویارویی با تحریکات هستیم و از سویی روس‌ ها مدعی هستند که عوامل آمریکا، اسراییل و انگل ستان در این تحریکات دست دارند، از آنها بخواهیم هر نوع اطلاعاتی که دارند، به مصداق: "لا لحب علی بل لبغض معاویه" در اختیار دولت ایران بگزارند. با همین منطق، دولت آمریکا که مدعی بود روس‌ ها با تحریک و حمایت از سازمان‌ های چپ و کمنیستی در این نا آرامی‌ ها دست دارند، می‌ خواست که اطلاعات خود را در اختیار ایران بگزارد، اما روس‌ ها بر خلاف آمریکایی‌ ها، هیچ واکنش مثبتی به درخواست ایران نشان ندادند. شاید علت این بود که انقلاب در اوج جنگ سرد انجام شده بود. در افغانستان یک دولت کمنیستی بر سر کار بود و شوروی در افغانستان حضور نظامی داشت. در خاورمیانه، سوریه و عراق دو متحد نظامی شوروی بودند. نیروهای شوروی در شاخ آفریقا و یمن جنوبی نیز فعال بودند. در حالی که شوروی از پیروزی شورشیان انقلابی و تاثیراتش بر جمهوری‌ های مسلمان‌ نشین آسیای مرکزی و قفقاز، نگرانی شدید داشت و از پشتیبانی جمهوری اسلامی از تروریست های مجاهدین افغان به شدت ناراحت بود.

۲- تا آنجا که من به یاد دارم، دیدار من با مامورین آمریکا در ۳۱ مرداد ۱۳۵۸ در دفتر مهندس بازرگان و با حضور مهندس امیر انتظام، نخسیتن و تنها دیدارم با این افراد بوده است. حضور من در این نشست به درخواست مهندس بازرگان بود. در این دیدار، کیو و همراهش دو موضوع را مطرح کردند.

"نخست، نشان دادن فرتورهای هوایی از جابجایی نیروهای زرهی عراق از مرزهای غربی عراق و اردن به مرزهای جنوب شرقی نزدیک به ایران بود و نتیجه گرفتند که عراق خود را برای یورش به ایران آماده می‌ کند".

و البته خوانندگان ما توجه دارند که این تاریخ، یعنی ۳۱ مرداد ۱۳۵۸ برابر با ۲۰ آگست ۱۹۷۹، یعنی یک سال و نیم پیش از یورش گسترده ی عراق و کمتر از سه هفته پس از خروج شاهپور بختیار از ایران است !!

"دوم، اطلاعاتی از فعالیت‌ های موشکی شوروی در پایگاه‌ های ترکمنستان که نه به ایران مربوط بود و نه مورد علاقه ی ایران. هیچ گونه سخنی درباره ی به راه‌ اندازی مجدد پایگاه‌ های شنود در خراسان و مازندران زده نشد".

۳- دو مامور آمریکایی پس از پایان گزارش، دفتر مهندس را ترک کردند. آنگاه بازرگان، نظر امیر انتظام و مرا درباره ی این گزارش جویا شد. خلاصه ی آنچه گفتم این بود که اطلاعات داده شده خیلی حساس و مهم نیست. بر خلاف نظر نویسنده ی پژوهشگر مقاله، اطلاعات در مورد احتمال یورش عراق به ایران، برای ما چندان تازه و جالب نبود. شاید در پاسخ به پیگیری‌ های امیر انتظام با ارائه ی این اطلاعات، خواسته‌ اند واکنش ما را به این نوع روابط ارزیابی کنند. اطلاعات خود ما از تحرکات عراق در مرزهای ایران به مراتب بیشتر از آن فرتورهای هوایی بود. بر اساس تجارب سایر انقلاب های جهان، یورش عراق به ایران را ما خود پیش‌ بینی کرده بودیم. اما آن را قابل پیشگیری هم می‌ دانستیم و خط مشی دولت بازرگان در رابطه با عراق پیشگیری از حمله بود. تحریکات عراق علیه ایران در مرزهای غربی کشورمان از همان روزهای پس از پیروزی سرنگونی دولت قانونی مشروطه آغاز شد. در اسپند ۵۷ یا آغازه های ۵۸، رایزن عراق در ایران به دفتر نخست وزیر احضار شد و پس از مذاکرات مفصل با او و اقداماتی که او پس از این دیدار انجام داد، دولت عراق طی یادداشت رسمی به دولت ایران، مسئولیت بمباران دهات مرزی ایران را پذیرفت و ضمن پوزش خواهی، آمادگی خود را برای جبران خسارات اعلام کرد. از سوی دولت ایران، دکتر "جمشید حقگو" استاندار آذربایجان غربی و از سوی دولت عراق، استاندار سلیمانیه مامور شدند و از دهات آسیب‌ دیده بازدید و خسارات وارده را ارزیابی کردند. آقای حقگو گزارش مفصلی از این اقدامات داد. به رغم نابسامانی‌ ها و آشفتگی‌ ها، دولت ایران از دو منبع از اقدامات و تدارکات عراق علیه ایران مطلع می شد".

بر این اساس چنین به نظر می آید که دولت عراق در این زمان از در صلح و آشتی درآمده بوده است. اما شاید نیز این رفتار صدام حسین برای به خواب کردن دولت تهران برای کسب وقت به منظور تدارکات نظامی مفصل برای یورش گسترده ای بوده که بیش از یک سال پس از آن انجام می دهد.

ابراهیم یزدی سپس چنین ادامه می دهد:

"آقای دعایی رایزن جمهوری اسلامی در عراق، بسیار فعال و با گروه‌ های مخالف صدام در ارتباط تنگاتنگی بود و از راه آنها اطلاعاتی به دست می آورد و به تهران گزارش می‌ داد. در زمان شاه، افسران شیعه ی عراق با ایران همکاری می کردند. ساواک برخی از چوپانان محلی را که در مرز ایران و عراق رمه‌ داری می‌ کردند، استخدام کرده بود. این رمه‌ داران برای چرای گوسپندان خود به طور مرتب و تقریبن آزاد بین دو مرز تردد می‌ کردند. افسران عراقی اطلاعات خود را در پاکتی سربسته به این چوپانان می‌ دادند و آنها آن را در داخل مرز ایران به نخستین پاسگاه ساواک تحویل می‌ دادند و مسئول ایستگاه، آن را به تهران می‌ فرستاد. پس از انقلاب که این نظم بر هم خورد، ترتیبی داده شد که افسران عراقی اطلاعات خود را مستقیمن به رایزن جمهوری اسلامی درکویت - آقای دکتر شمس اردکانی – بدهند. همین افسران بودند که یک یا دو ماه پیش از آغاز جنگ، تاریخ، محل و زمان یورش عراق به ایران را گزارش دادند". [ت. ا.]

اینجا هم خواننده توجه دارد که سخن از آمادگی عراق برای یورش، از یکی‌ دو‌ ماه پیشتر بوده ‌است و نه از تصمیمی در روزهای آخر و به توصیه‌ ی مخالفان جمهوری اسلامی !!


ابراهیم یزدی چنین ادامه می دهد:

"آقای دعایی در چند نوبت به ایران آمد و از برنامه‌ های صدا و سیمای ایران در رابطه با عراق به سختی گله و آنها را خطرناک توصیف کرد و هتا در یک نوبت، از شدت هیجان گریه کرد. تنها دولت نبود که از تحرکات عراق خبر داشت. هم اعضای شورای کزایی انقلاب و هم دیکتاتور رژیم خمینی ملعون نیز از آن اطلاع داشتند. بنابراین اطلاعاتی که کیو و همراهش در مورد عراق به ما دادند، خبر چندان مهمی که برایمان تازگی داشته باشد و لازم باشد فوران آن را به همه خبر دهیم، تلقی نشد". [ت. ا.]

استاد گاسیورسکی که ابراهیم یزدی این توضیحات را در پاسخ به او نوشته‌ بود، خود نیز در مقاله‌ ای زیرعنوان "طرح نوژه و سیاست‌ های ایران"، ضمن شرح رویدادهای مربوط به آن طرح می‌ نویسد:

"ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه ی وقت، طی‌ گفتگوی خود با نویسنده در ۲۳ ژون [؟]۱۹۹ در تهران، گفت که تا اکتبر ۱۹۷۹ [نزدیک به یک سال پیش از یورش گسترده ی عراق]، دولت ایران از راه منابع اطلاعاتی‌ خود با خبر شده بود که عراق در تدارک یورش به ایران است. همچنین طی‌ یک گفتگوی محرمانه با یک افسر بلند‌ پایه‌ ی سیا، او به نویسنده گفت [با این وجود، در ترجمه؛ همچنین یک افسر بلند‌ پایه‌ ی سیا طی‌ یک گفتگوی محرمانه به نویسنده گفت] که سازمان سیا از راه منابع خود آگاه بود که عراق در حال تدارک یورش به ایران است که در پی آن سرکردگان رژیم را در جریان می گزارد. بازرگان طی‌ شهادت خود در محاکمه ی عباس امیر انتظام، ادعای افسر سیا را تایید کرد (۱۸ مارپ ۱۹۸۱ برابر با ۲۸ اسپند ۱۳۶۰). یادداشت شماره ی ۱۱ مقاله ی ذکر شده".

و در همانجا نیز یادآوری می‌ کند که:

"...همانگونه که پیشتر بحث شد، عراق یک سال پیش از این ماجرا (نوژه) خود را برای یورش به ایران آماده کرده بود؛ در ژولای ۱۹۸۰ روابط دو کشور رو به وخامت گزاشته بود. بسیاری از ناظرین وقت بر این عقیده بودند که دشمنی عراق با جمهوری اسلامی بیشتر ناشی از رشد اسلام رادیکال بود".

تا اینجا از وجود نقشه و تدارکات دراز مدت عراق برای یورش به ایران، که اهتمالن و در صورت در پیش‌ گرفتن سیاست مسالمت‌ جویانه‌ ای از سوی جمهوری اسلامی می‌ توانست معلق و سپس متروک گردد، آگاه‌ شدیم. اکنون باید ببینیم که چه عواملی موجب شد که عراق از راه مسالمت آمیز، دورتر و در تصمیم خود راسخ‌ تر گردد. این عوامل سیاست خارجی خمینی حرامزاده در جهت عدم تمکین به تعهدات دوجانبه‌ ی گزشته‌ بود.

ب ـ سیاست خارجی خمینی گجستک سبب اصلی یورش عراق به ایران


اما جزییات رفتار "دیپلماتیک" دیکتاتور ولایت فقیه در آغاز مناسبات جمهوری او با عراق از قول آقای دکتر "منصور فرهنگ" نماینده‌ ی پیشین جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد، از هر چیز دیگر خواندنی‌ تر و آموزنده‌ تر است. بنا به گفته ی این استاد علوم سیاسی در آمریکا و دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی در تلوزیون آیت الله بی بی سی فارسی، روز سی‌ اُم شهریور۱۳۸۹ درباره‌ ی علل اصلی در‌گرفتن جنگ میان ایران و عراق چنین می‌خوانیم:

"واقعیت امر این است که مسئولان اصلی آغاز و ادامه‌ ی جنگ، صدام حسین و آیت‌ الله خمینی (حرامزاده) بودند و منطق آنان در این کارزار بدان حد متاثر از مطلق‌ اندیشی و اقتدار بلامنازع بود که در پیگیری اهداف توسعه‌ طلبانه‌ ی خود، هر گونه قربانی انسانی و هزینه‌ ی مادی را توجیه می‌ کردند".

"گویا خمینی آدمخوار پس از نقض دیرینه ترین سنت بین المللی یعنی مصونیت دیپلماتیک، شرم داشت که برای شکایت از تجاوز عراق به همان نهادی متوسل‌ شود که قطع نامه هایش را برای آزادی گروگان‌ها نادیده‌ می‌ گرفت". [ت. ا.]

وی همانجا زیر عنوان "خاطره‌ ای برای ثبت در تاریخ" چنین می افزاید:

"در اواخر ماه آگست سال ۱۹۷۹، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه‌ ی جمهوری اسلامی برای شرکت در همایش کشورهای غیرمتعهد عازم کوبا بود و از این جانب دعوت کرد که به‌ عنوان مشاورش با او همراه شوم. در این همایش، ایران تنها کشوری بود که وزیر خارجه اش نمایندگی آن را بر عهده داشت. هیئت نمایندگی دیگر کشورها را رییسان جمهور یا نخست وزیران برعهده‌ داشتند.

مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت، به دلیل کسالت یا گرفتاری (کدامش ؟!)، قادر به‌ شرکت در این همایش نبود و از وزیر خارجه خواسته‌ بود که به‌ نمایندگی او در همایش شرکت‌ کند. پیش از ترک تهران، وزارت خارجه قرار دیدارهایی با سران برخی کشورها برای هیئت نمایندگی ترتیب‌ داده‌ بود، از جمله دیدار با هیئت نمایندگی عراق به‌ رهبری صدام حسین.

برای اینگونه دیدارهای رسمی، دیپلمات‌ های مطلع و کارشناسان، روابط دو کشور را مطالعه‌ می‌ کنند تا هموندان هیئت نمایندگی خود را برای برخورد با مسایل و موضوعات مورد‌ توجه آماده‌ کنند.

در این راستا، موضوع احتمالی در گفتگو با هیئت نمایندگی عراق این بود که "اگر از ما پرسیده شود که چرا جمهوری اسلامی موضع خود را درباره‌ ی عهد نامه‌ ی الجزایر اعلام نمی کند، پاسخ ما چه خواهد بود.

قرارداد الجزایر به اختلافات بر سر مرزهای زمینی و مرزهای مشترک آبی دو کشور در اروندرود پایان‌ داد و ایران و عراق تعهد‌ کردند که اجزای قرارداد را تفکیک‌ ناپذیر بدانند و برای بهبود روابط دو کشور کوشا‌ باشند.

همه‌ ی کارشناسان و دیپلمات‌های ایرانی و خارجی آشنا با مشکلات دیرینه‌ ی مرزی دو کشور، بر این باور بودند که قرارداد الجزایر پاسخگوی خواست ایران در تثبیت خط "تالوگ" (ژرف ترین بخش رودخانه) به عنوان مرز آبی دو کشور در اروندرود است و فراست حکم می کند که ایران قرارداد الجزایر را بپذیرد.

باید در اینجا اشاره‌ کنم که روز ۱۳ فبریه ی ۱۹۷۹، عراق جمهوری اسلامی را به‌ رسمیت شناخت و با ارسال پیامی برای دولت موقت رژیم، اظهار امیدواری کرد که از این پس روابط دو کشور خوب و شفاف باشد.

دولت بازرگان نیز از پیام عراق استقبال‌ کرد و عباس امیر انتظام به عنوان سخنگوی دولت از "روابط برادرانه‌ ی دو کشور" سخن‌گفت.

نیازی به توضیح نیست که در این مورد نیز دولت بازرگان توانایی عمل به خواسته‌ هایش را نداشت و خمینی خونخوار نه تنها با برقراری رابطه ی عادی با عراق مخالف بود، بلکه از راه تبلیغات رسمی و غیررسمی و تماس و کمک به روحانیون پشتیبان خود در عراق، در پی براندازی رژیم صدام حسین بود.


به‌ بیان دیگر، خمینی حرامزاده انتظار داشت که در عراق حرکتی شبیه حرکت ضد‌ شاه در ایران آغاز‌ شود و روحانیون شیعه را به حاکمیت برساند. باید تذکر دهم که خمینی حرامزاده برای پیگیری این خواست، برنامه‌ ی استفاده از نیروی نظامی نداشت و فکر می‌ کرد که تبلیغات و پشتیبانی مادی و سیاسی از رهبران شیعه‌ ی عراق، "نتیجه‌ ی دلخواه به بار خواهد آورد".

دو روز پیش از ترک ایران به سوی کوبا، ابراهیم یزدی برای خداحافظی از عمام حرامزاده اش خمینی، و آگاهی از نظر او درباره‌ ی قرارداد الجزایر به قم رفت.

این جانب نیز در این سفر همراه آقای یزدی بودم و در دیدار با آیت‌الله خمینی خونخوار حضور داشتم.

من شاهد بودم که یزدی پس از توضیح کوتاهی درباره‌ ی اهمیت قرارداد الجزایر و مثبت‌ بودن آن برای ایران، از خمینی ملعون پرسید که "چنانچه عراقی ها در طی دیدارهایی که در کوبا با آنها خواهیم‌ داشت جوی ا‌شوند که آیا ما قرارداد الجزایر را می پذیریم یا خیر، پاسخ ما چه باید باشد ؟ "خمینی حرامزاده مکث کوتاهی کرد و گفت: "نه بگویید آری، نه بگویید نه".

حالت چهره‌ ی یزدی پس از شنیدن این "راهنمایی" بیانگر تعجب و نگرانی او از برخورد آیت‌ الله خمینی حرامزاده با مسائل سیاست خارجی کشور بود، ولی مطلق‌ اندیشی و غرور عمام سیزدهم شیعیان ایران و همه ی سامانه ی خورشیدی، اجازه‌ نمی‌ داد که ابراهیم یزدی با او وارد بحث شود و خطرات بی‌ اعتنایی به منافع ملی و مصلحت‌ اندیشی در امور کشور‌داری را به‌ نقد بکشد (چه قدر هم که او به راستی دلش برای ایران و ایرانی می سوخت !!).

هنگام بازگشت از قم به تهران، از یزدی پرسیدم که آیت‌ الله خمینی حرامزاده با چه حساب و منطقی از تایید قرارداد الجزایر امتناع‌ می‌ کند ؟ پاسخ او این بود که خمینی خونریز هیچ توجهی به محتوا و اهمیت قرارداد و پیامدهای مبهم گزاشتن موضع ایران ندارد، بلکه در ذهن او این نکته حاکم است که شاه و صدام حسین ـ دو مردی که مورد نفرت او هستند ـ این قرارداد را امضا کرده اند و از اینرو تایید آن برای خمینی ملعون اکراه‌ آور است.

در دیدار ما با صدام حسین و وزیر خارجه‌ اش "سعدون حمادی" در کوبا،  پرسش پیش‌ بینی‌ شده مستقیم و غیرمستقیم مطرح شد و پاسخ یزدی این بود که دولت موقت بازرگان اختیار تصمیم‌ گیری در اینگونه مسائل را ندارد و هر وقت که نوشتن قانون اساسی خاتمه‌ یابد و مجلس و رییس جمهور و نخست‌ وزیر انتخاب‌ شدند، جمهوری اسلامی موضع خود را درباره‌ ی قرارداد الجزایر اعلام‌ خواهد‌ کرد.


در اینجا باید اشاره‌ کنم که دیدار دو‌ ساعته‌ ی ما با صدام حسین و گفتگوهای بعدی با سعدون حمادی مرا متقاعد کرد که صدام از مقبولیت شورش خرابکاران به اصطلاح انقلابی در میان شیعیان عراق، نگران و معتقد‌ بود که برقراری رابطه‌ ی عادی با ایران به‌ صلاح او و رژیم بعث است و آینده‌ ی حکومت او را تضمین می‌ کند.

نخستین واکنش آیت‌ الله خمینی حرامزاده به تجاوز عراق و اشغال خاک ایران در روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ این بود که "دزدی آمده‌ است، سنگی انداخته و فرار‌ کرده‌ است و دیگر قدرت اینکه تکرار‌ بکند انشا الله ندارد. من به ملت ایران سفارش‌ می‌کنم که خونسردیشان را حفظ‌کنند. (تف بر همان الله ات و انشایش)

حدود ده روز پس از یورش عراق و روشن شدن این فاجعه که "دزد" توانایی ادامه‌ ی جسارت خود را دارد، وزارت خارجه ی رژیم اعلامیه‌ ای منتشر‌ کرد که طی آن، دولت عراق به‌ تجاوز و نقض قرارداد الجزایر متهم‌ شده‌ بود.

من با یاد‌ آوردن راهنمایی "نه بگویید آری، نه بگویید نه" کنجکاو شدم بفهمم این اعلامیه به‌ دستور چه کسی تهیه و منتشر‌ شده‌ است. در تماس تلفنی با فردی در دایره‌ ی حقوقی وزارت امور خارجه، مطلع شدم که آیت‌الله خمینی حرامزاده شخصن دستور‌ داده که وزارت خارجه با انتشار اعلامیه‌ ای، عراق را ناقض قرارداد الجزایر اعلام‌ کند !!

با همه‌ ی این اطلاعات، چه درباره‌ ی تدارکات دراز مدت عراق از یک سو و چه درباره‌ ی انواع تحریکات خمینی حرامزاده علیه این کشور و به‌ منظور تسویه‌ ی حساب کینه‌ توزانه‌ ی شخصی وی با صدام حسین از سوی دیگر، آیا هنوز جایی برای تردید در مسئولیت تام و تمام خمینی حرامزاده در برافروختن آتش درگیری جنگی میان ایران و عراق و کشاندن صدام بی خرد به سوی جنگی طولانی و خانمان‌ سوز با ایران باقی‌ می‌ ماند ؟ و آیا نهایت غرض‌ ورزی و فریب کاری نخواهد‌ بود که در معرفی شخص دیگری جز خمینی حرامزاده به عنوان محرک صدام به این جنگ کوشش‌ کنیم ؟

۱۳۹۶ آذر ۹, پنجشنبه

تاتی آنجلینا... اسید یا جراحی پلاستیک، مسئله اینست !!

کسانی که احساس واقعی می کنن که هنوز سالم هستن، باید کشور را هر چه زودتر ترک کنن !! این مورد شامل کل خاورمیانه هم می شه. بقیه هر چه زودتر دخمه های خود را با روغن سوخته های اصلاحات اسلامی تطیر کنند تا بوی گند "آخ جون فقط ما خوبیمشان" در همونجا دفن بشه و خود را برای آجر پاره های اروپا سر و دست نشکنند.


حالا اگر خمینی بود می گفت چون این دختر الگوش آنجلینا بوده نه هزرط فاتی زهرا (ج)، مسه اون زن بیچاره که اوشین الگوش بود، باید اعدام بشه. خعلی خوش شانسی دختر... زمونه عوض شده، دیگه کسی رو به جرم آستین کوتاه شلاق نمی زنن، ببین خدا چه قدر بهت رحم کرده که تو یک زمان درست مرتکب خریت شدی.

هتا با استناد به سوره ی لاف، آیه ی معروفه ی داف موسوم به "یا مرگ یا خشگلی" (یا همان بکش خشگلم کن) هم باید هنوز خوشحال باشی، چون الگویی که تو ازش درومدی و الگویی که از تو درمیاد، همه ی چراغ های افق گازی را مشتعل تر می کنه !! روز حساب بعضیا همین دنیاس و باید یه جوری به نکرده و کردشون پاسخ مثبت بدن، بعدش حضرت عجل خودش تشریف میاره تا قطرات بازمانده اشو هم سربکشه و خلاص (آخرین قطرات ریق رحمت الهی جا مانده در فرد. -هزرط کزا، مذهب شافعی و شیعهٌ الی العدم ایضاً).

شاید بد نباشه فیلم عروس مرده رو هم ببینی:


اسید یا جراحی پلاستیک، مسئله اینست !!


خانم ها آقایان... دست به ترکیب و ریخت وقیافتون نزنید، اگر دماغتون کوفته ایه یا یه جاییتون گوشت آورده و ابروهاتون بالا پایینه یا چونه و فک و گوشتون سر جاش نیست، قدیما کار خدا بوده، تازگیا کار طبیعت و فرگشته. از عمل های جراحی به اصطلاح زیبایی پرهیز کنید و به جاش تو سبد خریدتون سبزی و میوه و کتاب جا بدین !! کفش هم اندازه ی خودتون بخرید، منظورم اندازه ی پاتون نیست، اندازه ی لنگتونه !! حالا که صفا از زندگی ایرونیا رفته - رفته خارج برای ادامه تحصیل، برمی گرده، هتمن !! - به فکر یه لقمه نون باشید تا دوباره گرون نشده، به خدا برای خیلیا نون به نرخ روز خوردن دیگه سخت شده، دیگه نمی تونن ادامه بدن، اما چه کار کنن، مجبورن. فلن که مردم از خدا خواستن کمکشون کنه، کمک در راهه، پس تا اطلاع ثانوی به گیرنده های بویایی و چشایی و به خصوص لامسه دست نزنید چون ممکنه طوری جیز و اوخ بشید که دیگه نشه تعمیرتون کرد.

خدافز
غلومعلی طناز

همین جستار در کیهان سوئد

سید حسین فاطمی را باید از نو شناخت + اسناد ساواک و سیا - ۲/۲

بخش نخست این جستار را در اینجا بخوانید

یکی سخن بی مایه و گزاف:
"اگر ملی شدن صنعت نفت، خدمت بزرگی است که به ملت ایران شده، باید از آن کسی سپاسگزاری کرد که نخست این پیشنهاد را کرد و او شهید راه وتن دکتر سید حسین فاطمی است" !!
(دکتر محمد مصدق)

مصدق السلطنه، نخست وزیر پان اسلامی تحمیلی به ایران

مصدق السلطنه می گوید:

"یکی از شب ها خواب دیدم که شخصی نورانی به من گفت که:
«دکتر مصدق برو و زنجیرهایی که به پای ملت ایران بسته‌ اند پاره کن».

این خواب سبب شد که مثل همیشه من به حفظ جان خود کوچک ترین اهمیتی ندهم و دو ماه تمام نشده در کمیسیون حاضر شوم و وقتی که به اتفاق آرای ملی شدن صنعت نفت از کمیسیون گزشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی غیر از الهام چیز دیگری نبوده‌ است".
مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ نشست ۱۴۵

بالاخره کار فاطمی بود یا الهام غیبی ؟ اما تاریخ چه می گوید:
ساعد مراغه ای سیاست "تحریم مذاکرات نفت" را آغاز کرده بود و سپس از همین زمان غلام حسین رحیمیان (نماینده ی قوچان) طرح "الغای قرارداد نفت جنوب" را به مجلس پیشنهاد کرد و از مصدق نیز تقاضا نمود تا آن را امضا کند، اما مصدق (در آن روز) از امضا و تایید این طرح قانونی خودداری کرده بود.
(متینی صص ۱۵۸–۱۵۹، به نقل از: کی استوان، ج ۱، ص ۲۲۲–۲۲۳)

حسین مکی ضمن اینکه خود، نریمان و سید حسین فاطمی را مبتکر این طرح می دانند، تاکید می کند که دکتر مصدق آخرین کسی بود که امضای خود را پای پیشنها نهاد.
(متینی، ص ۲۲۸، به تقل از: موحد، ج ۱، ص ۱۱۸)


محاکمه ی مصدق و فاطمی و اعدام وی در دادگاه نظامی کاملن قانونی بود؛
قانون دادرسی و کیفر ارتش:

ماده ی ۹۴:
ھر کس اعم از نظامی یا غیر نظامی که متھم به ارتکاب یا شرکت یا معاونت در ارتکاب جنایات منظوره در مواد ۳۱۰ و ۳۱۱ و ۳۱۲ و ۳۱۳ و ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۷ و ۳۳۱ و۳۶۷ و ۳۶۸ تا ۳۷۴ و ۳۷۹ و ۳۸۶ و ۳۸۷ و ۳۸۸ و ۳۸۹ و ۳۹۰ و ۴۰۸ تا ۴۱۱ این قانون باشد، در دادگاه ھای نظامی دادرسی خواھد شد.

ماده ی ۳۱۶:
ھر کسی که نسبت به حیات اعلا حضرت ھمایون شاھنشاھی یا والاحضرت ھمایون ولایت عھد سو قصد نماید، پس از دادرسی و ثبوت بزه محکوم به اعدام است.

ماده ی ۳۱۷:
ھر کسی که مرتکب سو قصدی شود که منظور از آن خواه به ھم زدن اساس حکومت یا ترتیب وراثت تخت و تاژ و خواه تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت باشد، محکوم به اعدام است.



پاداش دلاری !!

ارتباط با انگل ستان


 نظر سیا در مورد سید حسین فاطمی 

گزشته از اسناد تازه سیا و احمد ملکی، مظفر بقایی نیز شاهد رویداد عجیبی بوده است:

در زمان نخست وزيری رزم آرا که بهرام شاهرخ به فرنشینی اداره ی تبليغات و انتشارات منصوب گرديد، روزنامه های وابسته به جبهه ی ملی مرتبن به رزم آرا حمله می کردند و به جهت اينکه او يک نفر جاسوس انگل ايس را به فرنشینی تبليغات منصوب کرده است، او را نوکر انگل ايس می دانستند. در روزنامه باختر امروز نيز، مرتبن و به همين ترتيب به رزم آرا حمله می شد، در حاليکه در همان زمان بهرام شاهرخ هموند هيئت نوشتاری باختر امروز بود و خودش در نوشتن اين مطالب شرکت داشته است !!

در جريان وقايع مرداد ۱۳۳۲چار نفر از اعضای جبهه ی ملی مامور بودند با سرتيپ زاهدی دیدار کنند. يک شب در حصارک تاخير افتاد و چون تنها يک نفر از اين چار تن خودرو داشت، مامور شد برای اينکه به مسئله ی حکومت نظامی برخورد نکنند، ديگران را به مقصد برساند. دکتر مظفر بقایی کرمانی، رهبر حزب زحمت کشان ملت ايران، در بعد از ظهر روز يکشنبه دوم دي ماه ۱۳۵۸ (۳ صفر ۱۴۰۰ = ۲۳ دسامبر ۱۹۷۹) سخنرانی چار ساعته ای به عنوان وصيت نامه ی سياسی خود در محل حزب ايراد کرده و در راستای آن کناره گيری هميشگی خود را از فعاليت های سياسی اعلام نمود و در بخشی از اين سخنان در ارتباط با سید حسين فاطمی و بهرام شاهرخ مطالبی گفته که از سوی آقای مهدی شمشيری از روی نوار پياده شده است:

"...بدوا چند تا خاطره براتان نقل می کنم که ببنيد هميشه همه چيز را نمي شه گفت:
«در زمان حکومت رزم آرا، از طرف جبهه ملی چهار نفر مامور شده بوديم که با سپهبد زاهدی تماس داشته باشيم. اين چهار نفر عبارت بودند از مرحوم حائری زاده، آقای مکی، دکتر فاطمی و من (دکتر بقایی). اين جلسات اول در شهر بود، خانه ی يکی از بستگان زاهدی، بعدن در همين دهی که حصارک گفته می شود. آنجا می رفتيم و البته زمان رزم آرا را بعضی از شما که سنتان بيشتر است به ياد داريد. فشار زياد بود. پیگيری هم زياد بود. يک شب ما اتقاقن صحبتمان طولانی شد و نزديک حکومت نظامی بود. تنها کسی که در بين ما اتومبيل داشت آقای مکی بود که ما را سر می رساند. آن شب ديديم که حکومت نظامی ساعتش خيلی نزديک است و اگر آقای مکی بخواهد همه ی ما را برساند با توجه به اينکه گاراژ هم از خانه اش دور بود و مقداری هم می بايست پياده برود و وضع هم امن نبود، قرار شد که من منزل دکتر فاطمی بخوابم.

منزل دکتر فاطمی سر پيچ شميران بود. منزل مرحوم حائری زاده هم چهار راه سيد علی بود. منزل من پایین سه راه امين حضور بود. اگر می خواست که مرا برساند هتمن برخورد می کرد به ساعت حکومت نظامی که قرار شد من آنجا بخوابم. رفتيم آنجا و او تختش را به من تعارف کرد و من اسولن نه از تخت فنری خوشم مياد و نه اينکه توی رختخواب کسی بخوابم. قبول نکردم. يک جایی برای من انداختند. تخت دکتر فاطمی يک همچو جایی بود (دکتر بقایی در سالن محل سخنرانی، گوشه ای را به حضار نشان مي داده است) و آنجا جای آن تابلو و آن بخاری دو تا مبل لباس بوده. اين طرف يک رختخواب انداختند بين آن کمد لباس و ديوار و اين ديوار که من آنجا خوابيدم. دکتر فاطمی هم عادتش اين بود که صبح که از خواب بيدار می شد، همه اين را می دانستند، پيش از آنکه از تخت بياد پایين می نشست توی تخت خواب، سر مقاله ی روزش را می نوشت. تا وقتی هم سرمقاله اش را تمام نکرده بود کسی را نمی پذيرفت. اين رويه اش بود که همه می دانستند. من هم معمولن صبح ها زود بيدار می شوم، مخصوصن که در خانه ی خودم نباشم. صبح هوا تاريک و روشن بود. من بيدار شده بودم ولی برای اينکه مزاحم کسی نشوم، همين طور دراز کشيده بودم. صدای تلک کی شنيدم. در باز شد و يک نفر آمد. رفت دم تخت دکتر فاطمی و دکتر فاطمی را تکانش داد و او تا بيدار شد - من حالا نگاه می کردم - دکتر فاطمی فوری اين طوری کرد (خوانندگان گرامی مسلمن توجه دارند که دکتر بقایی در اينجا حرکتی را که در آن بامداد از سوی فاطمی انجام شده بود، تقليد کرده است) و بهش اشاره کرد که برو. او وقتی که برگشت برود، من ديدم که آقای بهرام شاهرخ است. بهرام شاهرخ جاسوس مسلم انگل ايسی ها، آن هم در چه موقعی !! در موقعی که در روزنامه ی شاهد و روزنامه ی باختر امروز، ما ديگر برای اين هيچ چيز نگزاشته بوديم. روزی نبود که توی اين دو روزنامه به بهرام شاهرخ حمله نشه. آن وقت همين آقای بهرام شاهرخ با اين صورت خودمانیه با دکتر فاطمی که مياد توی اتاق خوابش، جایی که کسی را نمی پذيرفت !! خوب اين ديگه قضيه برای من واضح شد که آقای دکتر فاطمی چه کاره است».



۱۳۹۶ آذر ۸, چهارشنبه

متهم ساعتی پیش از اعدام، در حضور آخوند اژه‌ ای اسرار فسادهای کلان رژیم در بنیاد مستضعفان را فاش کرد

آخوند "غلام‌ حسین محسنی اژه‌ ای" فرنشین وقت دادگاه پرونده ی اختلاس کلان مالی ۱۲۳ ملیارد تومانی "مرتزا رفیق دوست"، با معامله‌ ی اطلاعات سری این پرونده، یک باب ویلای لوکس از اموال "بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی" را از "محسن رفیق دوست" فرنشین وقت این بنیاد دریافت کرده است.


پس از گزشت سال‌ ها از اختلاس کلان مالی ۱۲۳ ملیارد تومانی در سال‌ های ۷۰ و ۷۱، نقش "فاضل خداداد" و "مرتزا رفیق دوست" (برادر محسن رفیق دوست، فرنشین وقت بنیاد مستضعفان) در رسانه‌ ها آشکار شده است اما در این پرونده، تنها به مبلغ کلان اختلاس که در سال ۱۳۷۰ معادل ۱۲۳ ملیارد تومان و در حال حاضر برابر با ۳،۵۵۱،۴۰۸،۵۰۰،۰۰۰ تومان است پرداخته شده است.

اختلاس ۱۲۳ ملیارد تومانی سال‌ های ۷۰ - ۷۱ که به اعدام "فاضل خداداد" در روز یکم آذر ماه سال ۱۳۷۴ انجامید، دارای ابعاد دیگری نیز هست که در اینجا به بخشی از این فساد گسترده در رژیم جمهوری اسلامی می‌ پردازیم.

یکی از موارد مخفی این پرونده، فیلم نیم ساعته‌ ای است که فاضل خداداد پیش از اعدام نزد محسنی‌ اژه‌ ای قاضی وقت این دادگاه ضبط کرده است. ضبط این فیلم زمانی صورت گرفت که فاضل خداداد پی به خیانت محسن و مرتزا رفیق دوست برد. وی ساعتی پیش از اعدام در حضور غلام‌ حسین محسنی اژه‌ ای، اسرار پشت پرده ی فسادهای کلان محسن رفیق دوست در بنیاد مستضعفان را فاش کرد که سخنان وی به طور کامل به صورت ویدیویی ضبط شد.

قرار بود محسن رفیق دوست برای ادای شهادت به دادگاه فاضل خداداد و مرتزا رفیق دوست احضار شود و به دلیل اعمال نفوذ در روند قضایی این پرونده در بازداشت قرار گیرد، اما در رویدادی عجیب، بامداد روز احضار، صدا و سیمای رژیم حکم ولی فقیه جمهوری اسلامی برای ابقای او را خواند که در آن از رفیق دوست به عنوان "امین و فرنشین بنیاد مستضعفان" یاد شده بود. بنا بر اظهارات محسنی اژه‌ ای در یک جمع خصوصی، "این حکم، نهیب رهبری برای گزر نکردن از خطوط قرمز وی بود" که همین امر، بازداشت محسن رفیق دوست را منتفی کرد.

پس از ابقای دو ساله‌ ی محسن رفیق دوست به عنوان فرنشین بنیاد مستضعفان از سوی ولی فقیه رژیم، به دستور غلام حسین محسنی اژه‌ ای قاضی این پرونده، تمامی پرداخت‌ ها و وثیقه های فاضل خداداد به حساب بستانکاران موقت بانک واریز گردید تا ظاهران هیچ مبلغی از بدهی‌ های این پرونده با بانک باقی نمانده باشد. افراد بسیاری در این گردش حساب نقش داشته‌ اند که تنها شماری از آنها در روند رسیدگی پرونده به دادگاه احضار شدند و بقیه از جمله "زهرا محتشمی‌ پور" همسر مرتزا رفیق دوست و صاحب چک‌ های وی، هرگز به دادگاه احضار نشدند.

قربانی و وردست کلان دزد فاضل خداداد (سمت راست) و آخوند کفتار محسنی اژه ای (سمت چپ) 
طی نشست های دادگاه اختلاس ۱۲۳ ملیارد تومانی، مکاتباتی از سوی "ولی‌ الله سیف" مدیرعامل وقت بانک صادرات مبنی بر دریافت کلیه ی مطالبات بانک و بازپرداخت مبالغی هتا بیشتر از بدهی‌ های فاضل خداداد با دادگاه انجام شد. بخشی از این بدهی‌ ها از سوی "حسن افراشته‌ پور" شریک و همکار تجاری "خداداد" پرداخت شد. فاضل خداداد بارها به موضوع معامله ی قطعه زمین متعلق به بنیاد مستضعفان و جانبازان و مطالباتش از "محسن رفیق دوست" و "حوزه ی علمیه ی باقرالعلوم" اشاره کرد، اما هیچ‌ یک از اظهارات او مورد توجه محسنی اژه‌ ای (که به موجب قوانین دادرسی آن زمان، خود دادستان دادگاه نیز بود)، قرار نگرفت. در نهایت پس از تشکیل چند جلسه دادگاه فرمایشی، فاضل خداداد به عنوان متهم ردیف اول پرونده به اتهام "اخلال در نظام اقتصادی کشور" به اعدام محکوم شد.

هنگامی که فاضل خداداد و مرتزا رفیق دوست با هم در زندان بودند، محسن رفیق دوست از راه رابط، به هر دوی آنها قول داد که به زودی آزاد خواهند شد و احکام آنان نمایشی است. "پیشوا" فرنشین وقت زندان اوین به فاضل خداداد گفته بود: "طاقت بیار حاج محسن فرمودند که هر دو تاتون رو بیرون میاریم".

سرانجام برخلاف مهلت ۳۰ روزه ی دادگاه برای تجدید نظر، رای دادگاه بدوی بدون رسیدگی دوباره، در دادگاه تجدید نظر تایید و فاضل خداداد در یکم آذر سال ۱۳۷۴ در زندان اوین و بدون اطلاع خانواده اعدام و در قطعه ی ۸۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. سایر متهمان این پرونده از جمله "مرتزا رفیق دوست" به عنوان متهم ردیف دوم، با رایزنی‌ ها و زد و بندهای پشت پرده ی سیاسی، پس از طی دوران کوتاهی از زندان آزاد شدند.

بامداد روز یکم آذر ماه سال ۱۳۷۴، زمانی‌ که فاضل خداداد برای اجرای حکم اعدام به سمت جوخه ی دار می‌ رفت، متوجه خیانت برادران رفیق دوست برای "وعده ی پوچ آزادی" شد. وی همان جا درخواست دیدار با محسنی اژه‌ ای را برای "بیان حقایقی که تاکنون بیان نکرده" کرد که این درخواست با موافقت محسنی اژه‌ ای، قاضی پرونده قرار گرفت. بدین‌ ترتیب، "فاضل خداداد" پیش از اعدام خود، اسرار پشت پرده ی فسادهای کلان مالی در بنیاد مستضعفان را در برابر دوربین افشا کرد.

فیلم نیم ساعته ی این اعترافات بنا به درخواست فاضل خداد قرار بود از سوی محسنی اژه‌ ای به اطلاع دیکتاتور ولایت فقیه برسد که با تبانی میان محسن رفیق دوست و محسنی اژه‌ ای، این فیلم هیچ‌ گاه به دست وی نرسید، اما آخوند اژه‌ ای نسخه‌ ای از فیلم "اعترافات فاضل خداداد" را در ازای یک "منزل ویلایی در فرمانیه ی تهران" با محسن رفیق دوست معامله کرد.

"ویلای فرمانیه"ی اهدا شده به محسنی اژه‌ ای، جزو اموال بنیاد مستضعفان بود که سند آن به نام محسنی اژه‌ ای انتقال یافت و پس از این رویداد، به ناگاه رابطه ی محسنی اژه‌ ای با محسن رفیق دوست بسیار صمیمی گردید.


در فساد مالی کلان دیگر، محسن رفیق دوست در جریان یکی از سفرهای خود به آلمان، افزون بر قرارداد خرید تسلیحات نظامی برای کشور، قرارداد خرید ۶۰۰ دستگاه "ب. ام. و" را با گرفتن تخفیف های مناسب برای بنیاد مستضعفان، عقد کرد. این خودروها به دلیل اینکه برای یکی از زیرمجموعه‌ های بیت ولی فقیه بود، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف و اسناد همگی آنان به نام بنیاد مستضعفان صادر شد.

پس از چندی در اقدامی خلاف قانون، اسناد تمامی این خودروها به نام "جواد و محسن رفیق دوست" انتقال یافت و در اختلاسی آشکار، تمامی این خودروها به تویله ی وحوش ولایت یا همان مجلس شورای اسلامی فروخته شد و مبالغ مربوطه به حساب‌ های شخصی این افراد واریز گردید.

جالب آنجاست که "مرتزا رفیق دوست" هنگامی‌ که به علت اختلاس ۱۲۳ ملیارد تومانی در زندان بود، برای برادرش "محسن رفیق دوست" پیام داد که: "حواستون باشه، من از ماجرای ۶۰۰ دستگاه ب ام و چیزی به بازجوها نگفته‌ ام !!"

همین جستار در کیهان سوئد

غمگین ترین، شادترین و عصبانی ترین کشورهای جهان؛ جایگاه ایران کجاست ؟

غمگین‌ ترین و شادترین مردمان جهان در کدام کشورها زندگی می‌ کنند ؟ چه عواملی بر میزان شادی و غم مردم جهان موثر است ؟ جایگاه ایران در این رتبه‌ بندی‌ ها چیست ؟


این نوشتار به بررسی برخی از عوامل موثر بر میزان غم و شادی مردم جهان پرداخته و ۲۰ کشور غمگین و ۲۰ کشور شاد جهان را از میان ۱۴۰ کشوری که میزان خرسندی مردمان آنان بررسی شده را معرفی می‌ کند.

از مهمترین عواملی که بر میزان خرسندی و شادی افراد اثر دارد، می‌ توان به دستمزد بالا و اختلاف طبقاتی اندک میان شهروندان یک هازمان اشاره کرد.

سرانه ی تولید ناخالص داخلی یکی از شاخص‌ های اندازه‌ گیری خرسندی افراد از وضعیت معیشتی آنهاست. برای محاسبه ی این شاخص، تولید ناخالص داخلی کشور را که دربرگیرنده ی مجموع ارزش کالاها و خدماتی است که طی یک سال در یک کشور تولید می‌ شود، بر جمعیت بخش می‌ کنند و عددی که به دست می‌ آید، سرانه ی تولید ناخالص داخلی آن محسوب می‌ شود. مطالعات بسیاری نشان داده‌ اند که میزان شادی شهروندان یک کشور با این شاخص رابطه ی مستقیم دارد.

میزان درآمد بیشتر به افراد امکان می‌ دهد تا از سطح آموزش و بهداشت مناسب‌ تری برخوردار شوند، در تهیه ی مایحتاج اساسی زندگی به مشکل برنخورند و در وقت آزاد خود به تفریحات گوناگون بپردازند. برخورداری از امنیت شغلی و اجتماعی، تبعیض جنسیتی حداقلی، بهره‌ مندی از آزادی‌‌ های اجتماعی و حقوق مدنی، سبب می‌ شود تا مردم یک کشور احساس خرسندی بیشتری از زندگیشان داشته باشند.

در برابر، اقتصاد ضعیف، فساد سیاسی، عدم امنیت، درآمد پایین، کمبود امکانات بهداشتی و درمانی، عدم برخورداری از رفاه اجتماعی و اقتصادی، سامانه ی آموزشی ناکارآمد و نداشتن آزادی‌ های فردی و اجتماعی، سبب ناخرسندی از زندگی و بروز غم در افراد می‌ شود.

این عوامل می‌ توانند بر میزان امید به زندگی افراد نیز اثر بگزارند. امید به زندگی یک شاخص آماری است که نشان‌ دهنده ی متوسط طول عمر افراد یک جامعه است. این شاخص یکی از ملاک‌ های سنجش پیشرفت و عقب‌ ماندگی کشورهاست. به همین سبب، شهروندان کشورهای توسعه یافته که شهروندانشان اغلب جزو شادترین مردمان جهان هستند، امید به زندگی بالاتری نسبت به شهرواندان کشورهای در حال توسعه دارند.


غمگین‌ ترین کشورهای جهان
جمهوری آفریقای مرکزی در صدر کشورهای غمگین جهان قرار دارد. در این کشور بیش از ۱۰ درصد از کودکان در نخستین سال زندگیشان به دلیل نبود امکانات بهداشتی و ناآگاهی پدر و مادرهایشان، جان خود را از دست می‌ دهند. آموزش و پرورش ناکارآمد که به ازای هر ۹۱ دانش‌ آموز تنها یک آموزگار وجود دارد و نبود افق‌ های روشن در زمینه ی کار و معیشت، از دلایل نامیدی و غمگینی مردمان این کشور است.

زیمباوبه و اتیوپی دو کشور دیگر آفریقایی در جایگاه‌ های پسین قرار دارند. فساد اقتصادی و سیاسی گسترده، نداشتن حقوق مدنی، کم سوادی، سو تغذیه و نرخ بالای بیکاری از دلایل قرار گرفتن این کشورها در صدر این فهرست است.

پاکستان، کشوری آسیایی با دولتی که هر از چند گاه دست به دست می شود، عدم امنیت، نرخ بالای خشونت در جامعه و عدم تحمل خارجی‌ ها، آن را در رتبه ی چارم فهرست قرار داده است.

یمن، سودان، نیجریه، موزامبیک، کنیا، زامبیا، اوگاندا، کامرون و رواندا، از دیگر کشورهای آفریقایی هستند که در رتبه‌ های پنجم تا سیزدهم این فهرست جای گرفته‌ اند. مردم این کشورها از محدودیت آزادی‌ های مدنی، نرخ بالای بیکاری، آموزش و پرورش ناکارآمد، نداشتن دسترسی به آب آشامیدنی سالم، نداشتن اعتماد شهروندان به سامانه ی سیاسی، فساد اقتصادی، شیوع بیماری‌ های میکروبی و پایین بودن نرخ امید به زندگی، رنج می‌ برند و به همین علت از زندگی خود ناخرسندند.

ایران اما در این فهرست در رتبه ی چاردهم قرار گرفته است. با وجود آنکه ایران به لحاظ سرانه ی تولید ناخالص داخلی و امید به زندگی، در رتبه ی بالاتری از سایر کشورهای این فهرست قرار دارد، اما رژیم سیاسی، نبود آزادی‌ های مدنی و حقوق اجتماعی، این کشور را در زمره ی غمگین‌ ترین کشورهای جهان قرار داده است. ایران همچنین بالاترین نرخ مهاجرت افراد تحصیل‌ کرده و متخصص جهان را دارد.

کشورهای تانزانیا، بنگلادش، کامبوج، نپال، سنگال و هند، در رتبه‌ های پانزدهم تا بیستم این فهرست جای گرفته اند:

شادترین کشورهای دنیا
نروژ، دانمارک و سوئد سه کشور واقع در شمال اروپا، سال‌ های متمادی است که در صدر شادترین مردمان جهان قرار دارند. امکانات رفاهی اجتماعی، برابری مدنی، درآمد بالا، اختلافات طبقاتی کم و سامانه ی آموزش و پرورش کارآمد، سبب شده است تا مردمان این دو کشور از زندگی خود خرسندی بالایی داشته باشند.

استرالیا و نیوزیلند دو کشور واقع در نیم‌ کره ی جنوبی رتبه های چارم و پنجم این فهرست هستند. سامانه ی آموزش و پرورش کارآمد، اقتصاد قدرتمند و آزادی‌های مدنی، عامل خشنودی شهروندان این کشورهاست.

کانادا، فنلاند، هلند، سوییس، ایرلند، لوگزامبورگ، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، آلمان، ایسلند، بلژیک، هنگ‌ کنگ، سنگاپور و تایوان، رتبه‌ های ششم تا بیستم این جدول را به خود اختصاص داده‌ اند. بیشتر این کشورها دارای رشد اقتصادی بالا، آزادی‌ های مدنی، مشارکت مردمی در سیاست، سامانه ی پزشکی و درمانی کارآمد، امنیت و آرامش هستند:


عصبانی ‎ترین کشورهای جهان
به جز آنچه در مورد میزان خرسندی شهروندان و خشنودی آنان نسبت به وضعیت معیشتی در کشورهایشان مطرح شد، بنیاد گالوپ با یک اندازه‌ گیری متفاوت، درصدد برآمد تا میزان خشم و عصبانیت شهروندان کشورهای جهان را بررسی کند.

در پژوهش هایی که از سوی این بنیاد صورت گرفت، شهروندان سه کشور عراق، ایران، و سودان جنوبی، به ترتیب خشمگین‌ ترین مردم جهان معرفی شدند. حجم بالای احساسات منفی از جمله: "نگرانی، دردهای جسمانی، استرس و غم" از جمله عواملی است که دلیل عصبانیت مردمان این کشورها عنوان می‌ شود.

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۶ آذر ۷, سه‌شنبه

پاداش یک خیانت ملی: ورزشکاری که برای بازی نکردن روبروی اسراییل، تنها یک میلیون تومان پاداش گرفت

نگاه سیاسی رژیم به ورزش، آرمان های مردم ما و غرور ملی ایرانیان را لگدمال کرده است. ورزشکاری که حاضر شد به دستور فرمایشی مزدوران رژیم آری بگوید و از این راه دل ملیون ها ایرانی را بشکند را در تصویر می بینید. او کسی است که برای غرور ملی و شادی مردمی که چشمشان به پیروزی او بود، ارزشی قائل نشد.

اما در رسانه ها هیچ کس هم سخن از این نگفت که چرا به مانند همیشه، جمهوری اسلامی سرفن از بازی کردن در برابر حریف اسراییلی خودداری نکرد و این بار به ورزشکار ایرانی دستور داده شد که پیش گام شود و اسلن از حریف روسی ببازد تا به اسراییل نرسد !! نمی شد این حریف را می برد و سپس از بازی کردن روبروی رقیب اسراییلی طفره می رفت ؟؟


پس داستان بدین سادگی ها هم نبوده است، بوی توطئه می دهد. چرا که حریف ایران همان روسی است که رژیم سال هاست بدان باژ می دهد و این رژیم را ابقا و پشتیبانی کرده و پیوسته در حال مکیدن خون ایران است. این، تنها روایت یک خفت تحمیلی نیست، روایت یک حقیقت توطئه است.

همین جستار در کیهان سوئد

فشار بر کنشگران حقوق بشر در ایران و ۲۸ کشور دیگر به دلیل همکاری با ملل متحد

دفتر حقوق بشر ملل متحد از جمهوری اسلامی و ۲۸ کشور دیگر به دلیل اعمال فشار بر شهروندان خود به دلیل همکاری با این نهاد جهانی در زمینه ی حقوق بشر انتقاد کرد.


۲۹ کشور که خود رقم بی‌ سابقه‌ ای است، از جمله ایران، عربستان سعودی و چین، شهروندان خود را به دلیل همکاری با ملل متحد زیر فشار گزاشته و به گونه ای مجازات کرده‌ اند. به گفته ی اندرو گیلمور معاون دبیر کل ملل متحد در امور حقوق بشر، از میان آن دسته از شهروندانی که با دفتر حقوق بشر این سازمان همکاری یا ارتباط داشته‌ اند، هستند کسانی که "ربوده، بازداشت یا هتا ناپدید شده‌اند" !!

گزارش شورای حقوق بشر ملل متحد حاکی از آن است که برخی از قربانیان فشار حکومت‌ ها، کسب و کار خود را از دست داده‌ اند، برخی شاهد یورش نیروهای امنیتی به خانه یا محل کارشان بوده‌ اند و برخی ممنوع‌ الخروج شده‌ اند. اینها رویدادهایی است که به طور معمول و به‌ ویژه در سال‌ های گزشته برای کنشگران حقوق بشر در ایران افتاده و در نهایت بیشتر آنها با اتهاماتی چون اتهامات امنیتی یا تشویش اذهان همگانی سر از زندان در آورده‌ اند.

رژیم ولایت فقیه همواره به دلیل "نقض حقوق بشر" مورد سرزنش ملل متحد و گروه‌ های مدافع حقوق بشر بوده است.

به گفته ی معاون دبیر کل ملل متحد، از میان کشورهایی که در این گزارش فهرست شده‌اند، ۹ حکومت در حال حاضر هموند شورای حقوق بشر ملل متحد هستند: "بوروندی، مسر، روآندا، کوبا، ونزوئلا، چین، هندوستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی.

در هشتمین گزارش سالانه ی شورای حقوق بشر ملل متحد، اندرو گیلمور از مشکلاتی که برای شهروندان این کشورها به دلیل کار در زمینه ی حقوق بشر پیش می‌ آید، ابراز "انزجار" کرد. گیلمور در جایگاه معاون دبیر کل ملل متحد، در ادامه این مشکلات و رخدادها برای شهروندان را "کاملن مخالف منشور و روح ملل متحد و به‌ ویژه این شورا" توصیف کرد.

بیست کشور دیگر که در گزارش سالانه ی شورای حقوق بشر نامشان به‌ زشتی یاد شده است، عبارتند از:
"الجزایر، بحرین، اریتره، هندوراس، ایران، اسراییل، موریتانی، مکزیک، مراکش، میانمار، عمان، پاکستان، سودان جنوبی، سری‌ لانکا، سودان، تاجیکستان، تایلند، ترکیه، ترکمنستان و ازبکستان".

در گزارش‌ های پیشین شورای حقوق بشر، به گونه ای میانگین ۱۵ کشور زشت برشمرده شده‌ اند و این رقم هرگز از بیست کشور بیشتر نشده بود. نام چین و عربستان سعودی در شش گزارش از هشت گزارش شورای حقوق بشر سازمان ملل تکرار شده است.

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۶ آذر ۶, دوشنبه

افشای یک سند محرمانه ی وزارت اطلاعات به سازمان آموزش و پرورش رژیم در استان مازندران

 بخش نامه ی تفتیش عقاید حراست آموزش و پرورش مازندران: 

 دانش‌ آموزان غیر شیعه را معرفی کنید !! 

چندی پیش اداره ی حراست آموزش و پرورش استان مازندران در بخشنامه‌ ای محرمانه، مدرسه های شهرها و روستاهای این استان را موظف کرده تا دانش‌ آموزان غیر شیعه را شناسایی و به حراست معرفی کنند. مسئولیت پاسخگو نبودن به این بخش نامه به عهده ی مدیران مدرسه ها گزاشته شده است.


تفتیش عقاید در جمهوری اسلامی موضوع تازه‌ای نیست. اما اینکه پس از نزدیک به چهل سال، نسل‌ های نوجوان را مورد تفتیش عقاید سازمان‌ یافته و اداری قرار دهند، خبر از روندی می‌ دهد که ظاهرن پایانی ندارد. اداره ی حراست آموزش و پرورش رژیم در استان مازندران (اداره ی تفتیش عقیده ی این سازمان) در بخش نامه‌ ای محرمانه که در تاریخ ۲۲ اُم آبان‌ ماه امسال صادر شده، مدرسه های شهر و روستای این استان را موظف کرده تا دانش‌آموزان کمینه های دینی و معتقد به باورهای مذهبی و غیرمذهبی دیگر را شناسایی و نام آنها را به حراست اعلام کنند. هتا دانش‌ آموزان سنی که پیرو اسلام کزا هستند نیز باید شناسایی شوند.

این بخش نامه ی ضد حقوق بشر و آزادی دین و باور با موضوع "ارسال آمار فرق و مذاهب"، مدرسه های استان مازندران را موظف کرده تا دانش‌ آموزان غیر اسلام شیعه از جمله سنی، مسیحی، بهایی، وهابی، درویشان، یهودی و زرتشتی را معرفی کنند.

بخش نامه ی قرون وسطایی حراست آموزش و پرورش رژیم در مازندران که دستور به تفتیش عقاید می‌ دهد، جدولی در اختیار مسئولان مدرسه ها قرار داده تا بر اساس آن و با رمزینه هایی که برای عقاید و مذاهب درج شده در این بخش نامه در دید گرفته شده اند، شمار معتقدین به آنها را از بین دانش‌ آموزان با نام و رسم و اطلاعات دیگر شناسایی و اعلام کنند !!

این بخش نامه که به تفتیش عقاید شخصی دانش‌ آموزان و خانواده‌ های آنها می‌ پردازد، به طور محرمانه در اختیار مدرسه های استان مازندران قرار گرفته و آنها را مکلف به جاسوسی و خبرچینی علیه دانش‌ آموزان خود کرده است.

در این بخش نامه، تاکید شده که مدرسه ها تا پایان روز پنج شنبه ۲ آذر ماه مهلت دارند تا آمار دانش‌ آموزان غیرشیعه را "به صورت محرمانه" تحویل واحد حراست نمایند.


در جدول حراست، نام های فرقه‌ ها و مذاهب زیر عنوان شده است:
"سنی، وهابی، درویشان، بهایی، مسیحیت، یهودی، زرتشتی، اسماعیلیه، حجتیه، مکتب قرآن، عرفان‌ های کاذب، شیطان‌ پرستی، فرق و ادیان نوظهور".

در این بخش نامه تاکید شده که "مسئولیت پاسخ ندادن به بخش نامه پس از موعد مقرر، بر عهده ی مدیر مدرسه است".

بر اساس این بخش نامه، در صورت اعتقاد دانش‌ آموزان به یکی از باورهای دینی غیر از اسلام شیعه، مدرسه موظف به ارائه ی اطلاعات فرد شامل نام و نام خانوادگی، نام پدر، شماره ی شناسنامه، پایه ی تحصیلی و زادگاه در پیوست این نامه است.

در این نامه تاکید شده که هتا در صورت نبود موارد بالا نیز، مدرسه ها باز هم موظف به دادن پاسخ به این بخش نامه هستند. این نامه با پیوست کزایی "صلوات" برای مدرسه ها فرستاده شده است.

تف بر محمد و آل محمد
مرگ بر جمهوری اسلامی

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۶ آذر ۵, یکشنبه

با فشارهای داخلی، بررسی های قضایی از پرونده ی جاسوسی زهرا لاریجانی آغاز شد

با فشارهای داخلی، پس از مدت طولانی روند بررسی ها از "پرونده ی جاسوسی زهرا لاریجانی" آغاز شد.


در حالی‌ که دادستان کل رژیم از ورود اداره ی متبوع خود به پرونده ی جاسوسی "زهرا لاریجانی" برای انگل ستان جلوگیری کرده بود، روند بررسی های قضایی این پرونده با گردشکار دادستانی ویژه ی روحانیت آغاز شده است.

روند بررسی های پرونده ی جاسوسی "زهرا لاریجانی برای انگل ستان" که پیشتر در نشست کارشناسان معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات با "محمد جعفر منتظری" دادستان کل رژیم با مقاومت و ممانعت وی روبرو شده بود، از سوی دادستانی ویژه ی روحانیت آغاز شده است.

پیشتر این پرونده ی جاسوسی به آخوند "ابراهیم رییسی" و دادستانی ویژه ی روحانیت بازبرد داده شده بود.

"صادق لاریجانی" به این‌ دلیل که ساختار حفاظتی دادگاه ویژه ی روحانیت، ساختاری کاملن امنیتی است، نتوانسته از روند این پرونده اطلاعات زیادی کسب کند. همچنین رقابت‌ های سیاسی و اداری میان جناحی درون قوه ی قضاییه و دشمنی پنهان آخوند "صادق لاریجانی" و "ابراهیم رییسی" با یکدیگر، از علل این اطلاع نداشتن عنوان شده است.

در واپسین نشست شورای امنیت رژیم موسوم به "شاک"، برای نخستین‌ بار طی ماه‌ های گزشته، سازمان اطلاعات سپاه پاسداران  موسوم به "ساس" و سازمان حفاظت اطلاعات قوه قضاییه موسوم به "حفا قوه" عنوان کردند که با همکاری یکدیگر، بررسی های رسمی ویژه ی این پرونده را با "دستور قضایی" آغاز کرده‌ اند. این در حالی است که این دو سازمان امنیتی، پیشتر با مخفی نگاه‌ داشتن جاسوسی "زهرا لاریجانی" برای انگل ستان، در حال باژگیری امنیتی از "صادق لاریجانی" رییس قوه ی قضاییه بوده‌ اند. این دو نهاد تا پیش از این در همه ی نشست های رسمی، پرونده ی جاسوسی "زهرا لاریجانی" را "کتمان" و از بیان حقایق پرونده خودداری می کردند.

از واپسین وضعیت "زهرا لاریجانی" گزارش رسیده است که وی هم‌چنان در خانه ی خود واقع در غرب تهران در زندان خانگی قرار دارد. ماموران امنیتی سازمان حفاظت اطلاعات سپاه موسوم به "ساحفاسا"، همه ی مکالمات و سخنان وی در خانه را شنود می‌ کنند. با این‌ حال، "زهرا لاریجانی" به هیچ‌ روی از تلفن ثابت، همراه و ماهواره استفاده نمی‌ کند و کلیه‌ ی ارتباطات خود با محیط خارج از خانه را قطع کرده است.

روز چارشنبه ۱۰ اُم آبان‌ ماه، "صادق لاریجانی" در حالی که به برخی مسئولان و تیم حفاظتی خود به دروغ اعلام کرد که در سفر غیر رسمی قم به سر می‌ برد، به غرب تهران رفته و مخفیانه با "زهرا لاریجانی" در خانه اش دیدار کرد.

ارتباط "صادق لاریجانی" رییس قوه ی قضاییه ی رژیم با بیت دیکتاتور ولایت فقیه، پس از افشای پرونده ی جاسوسی دخترش، دچار دگرگونی شده است. وی در دیدارهای هفتگی سران سه قوه با خامنه ای حاضر نمی‌ شود و به شدت به دنبال دست‌ یابی به پرونده‌ های فساد مالی نزدیکان ولی فقیه است؛ به گونه ای که چندی پیش راننده و مباشر پیشین "وحید حقانیان" دستیار ویژه ی خامنه ای را به دلایل واهی بازداشت کرد تا بتواند به پرونده‌‌ های فساد مالی "وحید حقانیان" دست پیدا کند. برخی منابع نیز از تلاش وی برای کسب پرونده‌ های ویژه ی فساد مالی از فرزندان خامنه ای به ویژه "سید مسعود خامنه‌ ای" برای باژگیری سیاسی از ولی فقیه خبر داده‌ اند.

میزان اعتماد مقامات رژیم به "آیت الله صادق لاریجانی" در پایین‌ ترین سطح خود قرار دارد، به گونه ای که چندی پیش وی درخواست کرده بود تا "محمد علی جعفری" فرمانده ی کل سازمان تروریستی سپاه برای دیدار و گفتگو درباره ی "خروج نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران از محل زندگی دخترش"، به دفتر کار رییس قوه ی قضاییه برود که "محمد علی جعفری" درخواست وی را رد کرده است.

چندی پیش "حمید بقایی" و "محمود احمدی‌ نژاد" که هنوز نفوذ بالایی در ارکان امنیتی رژیم دارند، هر یک به گونه ای جداگانه، در ویدیوهایی به "۶۳ حساب بانکی شخصی رییس قوه ی قضاییه" و "جاسوسی زهرا لاریجانی برای انگل ستان" اشاره کردند؛ سخنانی که قطعن بدون اطمینان از صحت این پرونده‌ ها، امکان مطرح کردن آن از سوی رییس‌ جمهور و معاون پیشین رژیم را نداشته است.

"حمید بقایی" پس از پایان نخستین نشست دادگاه غیر علنی خود در برابر دوربین‌ های خبری گفته بود:
"من نه ۶۳ حساب بانكى شخصى دارم كه بترسم نه دخترم جاسوس انگل ستان است". وی پس از بیان این سخنان مورد حمله‌ ی ماموران پایگاه هفتم پلیس امنیت تهران مستقر در میدان ۱۵ خرداد قرار گرفت و مدارکش به سرقت رفت.

هم‌چنین چندی پیش "محمود احمدی‌ نژاد" رییس‌ جمهور پیشین رژیم نیز در ویدیویی که کانال دولت بهار آن‌ را منتشر کرد، اظهار داشت:
"مردم، بچه‌ هایم جاسوس نیستند !! برادرانم زمین‌ خوار نیستند !! خود من هم ۶۳ حساب شخصی ندارم که هر ماه سودش را بگیرم !! هر کس بگوید "دزد"، به رییس قوه ی قضاییه برمی‌خورد !!"

اشاره ی احمدی‌ نژاد به خبر ۶۳ حساب بانکی شخصی صادق لاریجانی بود که با "بی صاحب" اعلام کردن بسیاری از اموال مردم، چندین هزار ملیارد تومان را در ۶۳ حساب بانکی شخصی خود مسدود و ماهیانه مبلغ ۵۰ ملیارد تومان سود بانکی از آن دریافت می‌ کند !!

همین جستار در کیهان سوئد

زایش طالبان، حربه ای در برابر شوروی

از سال ۱۹۷۸ که کودتای حزب کومونیست افغانستان، نام انقلاب بزرگ ثور بر خود گرفت، و از آن هنگام که حفیظ الله امین به دستور شوروی، تره کی را پس از بازگشت به شوروی و به دستور مسکو می کشد، افغانستان وارد یک دهه جنگ می شود که در یک سو نیروهای بیگانه ی ارتش سرخ و در سویی دیگر، نیروهای مقاومت افغانستان بودند که خود را مجاهدین و دلاوران خدا می خواندند.


مردم افغانستان که در پی یک کودتا یا انقلاب، اکنون وارد جنگی شده بودند که کلیدش را کشتن رییس جمهور و نخست وزیر یعنی تره کی زده بود که خود را رهبر انقلاب می دانست. این جنگ که نه در جنگ اسلام و کفر، بلکه جنگی میان افغانان و متجاوزین روس بود، با پشتیبانی کشور مسلمان پاکستان در زمان دیکتاتوری ژنرال ضیا الحق روبرو شد که منش این نبرد میان دو قوا را از حالت ملی به مذهبی برگرداند و این در حالی بود که رژیم دیکتاتوری در پاکستان در عین اینکه مسلمان بودند، اما خشکی عقیده و جمود ایمان و خوی دیکتاتوری در سیاست و نگاهداری هازمان، آنها را از رابطه ی بسیار خوب با ایالات متحده ی آمریکا بازنداشته بود و این پیوندی معنادار است و تا بدان حد معنادار که در عنی اینکه ضیا الحق خود را مخالف ورود نیروهای باختر زمینی به افغانستان از راه پاکستان نشان می داد، اما اداره ی اطلاعات و امنیت وی بودند که کمک های آمریکایی را به سوی مجاهدین می فرستادند.

در این میانه انگل ستان نیز وارد صحنه شد و به جای پشتیبانی از گلبدین حکمتیار پاکستانی، به سراغ احمد شاه مسعودی رفت که هیچ پیشینه ای در تجاوز به اروپا و البته پاکستان نداشت. گروه گلبدین حکمتیار که بازوی نظامی اخوان المسلمین بود، پس از پایان اشغال افغانستان، دست به کشتار گسترده ای زد که هتا از آمار کشتگان شوروی نیز بیشتر بود. ارتش سرخ بمباران های هوایی را گسترش داد و مردم برای نجات جان خود را آن سوی مرز در پاکستان گریختند؛ فرماندهان نظامی درگیر در افغانستان که هفت گروه بوده و از آن هفت گروه تنها یک گروه پارسی (تاجیک) بودند، یعنی گروه احمد شاه مسعود، مابقی پشتون به حساب می آمدند و اکنون نام خود را رهبر حزب گزاشته بودند و ملل متحد نیز این را پذیرفته بود. در برنامه ی توافق شده میان کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد (UNHCR) و دیکتاتور نظامی پاکستان ضیا الحق، قرار بر این شد که اردوگاه های پناهندگی از پذیرفتن پناهندگانی که هموند هیچ یک از احزاب سیاسی افغانستان نیستند، سر باز زنند و اینکه پسران پناهنده، “باید” در مکاتب قرآنی به اجبار درس بخوانند که امام های این اماکن مغزشویی مذهبی به گونه ای مرتب و دقیق از سوی پاکستان تامین و تدارک دیده می شد که در کنار آن آموزش های جنگی نیز به آنها داده می شد و جز اینها هیچ درس دیگری داده نمی شد.


امام های مکاتب قرآنی نه تنها از راه پاکستان پول های عربستانی را دریافت می کردند، بلکه خود نیز عمدتن اعراب صحرا بودند. آمریکا سلاح روسی کالاشینکوف را از راه مسر در اختیار مجاهدین قرار می داد و در عین حال مزدورانی وهابی را در دل پاکستان می پرورانید. با فروپاشی شوروی و رها کردن رژیم نجیب الله، ارتش و اطلاعات خاد برتری نسبی می یافت، گروه هایی که در جنگ علیه بیگانه خبره شده بودند اکنون برای قدرت وارد جنگ داخلی شدند، نیروهای تربیت شده ی مشترک میان آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی، اکنون با یک دست اسلحه و با دست دیگر قرآن، وارد افغانستان می شدند تا نظم نوین جهانی را در شاخه ی برادری مسلمانان (اخوان المسلمین) پیاده کنند. هنوز جنایات طالبان آغاز نشده بود که میراث جنگ کومونیسم و مقاومت ملی افغانستان، بیش از یک ملیون کشته، بیش از یک ملیون معلول و پنج ملیون آواره و پناهنده ی جنگی بود.

در پیمانی نانوشته ی میان شوروی و ایالات متحده، نیروهای سرخ در هنگام ترک خاک افغانستان، سلاح های خود را به همراه نبردند و این سلاح ها از اسپین غر به پاره چنار در پاکستان آورده شدند و این شغلی جایگزین برای کسانی به شمار می آمد که هم مسلمان بودند و هم به علت از دست دادن کار خود به شوند از دست دادن دام هایشان که عمدتن دامدار بودند، به ترابری این ساز و برگ های جنگی پرداختند. اطلاعات ود که از سوی پاکستان و در واقع به دست سیا ایجاد شده بود، گلبدین حکمتیار را پشتیبانی کرد تا بتواند بر همه ی افغانستان چیره گردد. مجاهدین امروز نه همان هفت پیشاور آزادی بخش، که نیروهایی مستبد و سرکوبگر شده بودند، نیروهای وهابی سعودی نیز ماندگار شدند که شاخص ترین آنها، مهره ی سیا (بر اساس اسناد ویکی لیکس از رایانامه های سیا) یعنی بن لادن بود. زایش طالبان نه سرفن حربه ای علیه جهانگیری کومونیستی شوروی، که خط آغازی برای گشودن جبهه ی نظم نوین جهانی در قلب جهان پارسی، یعنی نظم کهن و باستانی ایرانی بود که میراثش همچنان در تمام پهنه ی خراسان خاوری پابرجا مانده بود. بیشتر افرادی را که در پاکستان آموزش مذهبی داده بودند، کسانی بودند که از نیمروز (جنوب) افغانستان رفته بودند و این خته، مکانی است که از دیرباز دارای آموزش های مذهبی بسیار متفاوتی نسب به همه ی افغانستان داشته است. در همین نیمروز بود که سربازان ارتش جمهوری دموکراتیک افغانستان که همان بازمانده ی شوروی و ک گ ب بودند، به دو دختر تجاوز می کنند که با شورشی آخوندی به نام “ملا عمر” روبرو می شوند که در نتیجه ی آن، وی به همراه شانزده تن از طلبه های حوزه ی علمیه ی خود به درون پادگان نفوذ کرده، آن دو سرباز خاطی را تازیانه زده و فرمانده ی پادگان را بر سر لوله ی تانک دار می زنند.


اینگونه بود که وی و گروهش شناخته شدند و سیر درخواست کمک از دیگر نقاط به سوی او رفت، چرا که گروه حکمتیار در همه ی مناطق زیر دست خود هم دست به تجاوز می زد، هم غارت و چپاول می کرد و هم مردم را سلاخی می نمود. در فبریه ی ۱۹۹۴ که رییس جمهور نجیب الله به ملل متحد پناهنده شد و در دسامبر همان سال بود که در پی این اقدام ملا عمر، دوازده هزار نفر از مسلمین که آموزش های ناب اسلامی وهابی خود را پیشتر در پاکستان دیده بودند، به وی پیوستند و اینگونه دستارسیاهان طالبان شکل گرفت.

پارسی های خراسان خاوری که تاجیک های افغانستان خوانده می شدند، اکنون افزون بر پیکار با دیگر گروه های مسلح و ارتش کومونیست افغانستان و همچنین گروه پاکستانی آمریکایی گلبدین حکمتیار، دشمن تازه ای یافته بودند که میراث عقیدتی اسلامی را داشت که از آبشخورهای سیا و عربستان تغذیه شده بود و انبوهی از ساز و برگ جنگی روس ها را به ارث برد، از تفنگ سبک کالاشینکف گرفته تا چندین جنگنده ی میگ ۲۱ و بالگردهای سنگین. مقاومت ملی پنج شیریان در برابر یورش های مزدوران حکمتیار کامکار گشته بود و پاکستان که از دید عقیده ی اسلامی و سلفی با آدمخواران طالبان در یک جبهه بودند و هر دو ارباب یکسانی به نام آمریکا داشتند، به یک باره دگرش موضع و جهت داد و به پشتیبانی از طالبان برخاست. همه ی مدرسه های دخترانه به یک باره بسته شدند.


خروج زنان از خانه ممنوع شد به جز زمانی که همراهی از اقوام محرم، به همراهشان باشد. فتوای پوشیدن رخت های گشاد یکسره در تمام اوقات صادر شد. صدای تلق تلق کفش های زنانه بر روی سنگفرش های خیابان ممنوع شد، چون خیلی هوس برانگیز بود !! رقص، آواز، نواختن موسیقی، گشت و گزار و بادبادک بازی نیز که سرگرمی ملی بودند، ممنوع شد. پنج بار نماز خواندن در شبانه روز الزامی شد و ریش برای مردان اجباری گردید.