۱۳۹۶ آذر ۹, پنجشنبه

تاتی آنجلینا... اسید یا جراحی پلاستیک، مسئله اینست !!

کسانی که احساس واقعی می کنن که هنوز سالم هستن، باید کشور را هر چه زودتر ترک کنن !! این مورد شامل کل خاورمیانه هم می شه. بقیه هر چه زودتر دخمه های خود را با روغن سوخته های اصلاحات اسلامی تطیر کنند تا بوی گند "آخ جون فقط ما خوبیمشان" در همونجا دفن بشه و خود را برای آجر پاره های اروپا سر و دست نشکنند.


حالا اگر خمینی بود می گفت چون این دختر الگوش آنجلینا بوده نه هزرط فاتی زهرا (ج)، مسه اون زن بیچاره که اوشین الگوش بود، باید اعدام بشه. خعلی خوش شانسی دختر... زمونه عوض شده، دیگه کسی رو به جرم آستین کوتاه شلاق نمی زنن، ببین خدا چه قدر بهت رحم کرده که تو یک زمان درست مرتکب خریت شدی.

هتا با استناد به سوره ی لاف، آیه ی معروفه ی داف موسوم به "یا مرگ یا خشگلی" (یا همان بکش خشگلم کن) هم باید هنوز خوشحال باشی، چون الگویی که تو ازش درومدی و الگویی که از تو درمیاد، همه ی چراغ های افق گازی را مشتعل تر می کنه !! روز حساب بعضیا همین دنیاس و باید یه جوری به نکرده و کردشون پاسخ مثبت بدن، بعدش حضرت عجل خودش تشریف میاره تا قطرات بازمانده اشو هم سربکشه و خلاص (آخرین قطرات ریق رحمت الهی جا مانده در فرد. -هزرط کزا، مذهب شافعی و شیعهٌ الی العدم ایضاً).

شاید بد نباشه فیلم عروس مرده رو هم ببینی:


اسید یا جراحی پلاستیک، مسئله اینست !!


خانم ها آقایان... دست به ترکیب و ریخت وقیافتون نزنید، اگر دماغتون کوفته ایه یا یه جاییتون گوشت آورده و ابروهاتون بالا پایینه یا چونه و فک و گوشتون سر جاش نیست، قدیما کار خدا بوده، تازگیا کار طبیعت و فرگشته. از عمل های جراحی به اصطلاح زیبایی پرهیز کنید و به جاش تو سبد خریدتون سبزی و میوه و کتاب جا بدین !! کفش هم اندازه ی خودتون بخرید، منظورم اندازه ی پاتون نیست، اندازه ی لنگتونه !! حالا که صفا از زندگی ایرونیا رفته - رفته خارج برای ادامه تحصیل، برمی گرده، هتمن !! - به فکر یه لقمه نون باشید تا دوباره گرون نشده، به خدا برای خیلیا نون به نرخ روز خوردن دیگه سخت شده، دیگه نمی تونن ادامه بدن، اما چه کار کنن، مجبورن. فلن که مردم از خدا خواستن کمکشون کنه، کمک در راهه، پس تا اطلاع ثانوی به گیرنده های بویایی و چشایی و به خصوص لامسه دست نزنید چون ممکنه طوری جیز و اوخ بشید که دیگه نشه تعمیرتون کرد.

خدافز
غلومعلی طناز

همین جستار در کیهان سوئد

سید حسین فاطمی را باید از نو شناخت + اسناد ساواک و سیا - ۲/۲

بخش نخست این جستار را در اینجا بخوانید

یکی سخن بی مایه و گزاف:
"اگر ملی شدن صنعت نفت، خدمت بزرگی است که به ملت ایران شده، باید از آن کسی سپاسگزاری کرد که نخست این پیشنهاد را کرد و او شهید راه وتن دکتر سید حسین فاطمی است" !!
(دکتر محمد مصدق)

مصدق السلطنه، نخست وزیر پان اسلامی تحمیلی به ایران

مصدق السلطنه می گوید:

"یکی از شب ها خواب دیدم که شخصی نورانی به من گفت که:
«دکتر مصدق برو و زنجیرهایی که به پای ملت ایران بسته‌ اند پاره کن».

این خواب سبب شد که مثل همیشه من به حفظ جان خود کوچک ترین اهمیتی ندهم و دو ماه تمام نشده در کمیسیون حاضر شوم و وقتی که به اتفاق آرای ملی شدن صنعت نفت از کمیسیون گزشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی غیر از الهام چیز دیگری نبوده‌ است".
مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ نشست ۱۴۵

بالاخره کار فاطمی بود یا الهام غیبی ؟ اما تاریخ چه می گوید:
ساعد مراغه ای سیاست "تحریم مذاکرات نفت" را آغاز کرده بود و سپس از همین زمان غلام حسین رحیمیان (نماینده ی قوچان) طرح "الغای قرارداد نفت جنوب" را به مجلس پیشنهاد کرد و از مصدق نیز تقاضا نمود تا آن را امضا کند، اما مصدق (در آن روز) از امضا و تایید این طرح قانونی خودداری کرده بود.
(متینی صص ۱۵۸–۱۵۹، به نقل از: کی استوان، ج ۱، ص ۲۲۲–۲۲۳)

حسین مکی ضمن اینکه خود، نریمان و سید حسین فاطمی را مبتکر این طرح می دانند، تاکید می کند که دکتر مصدق آخرین کسی بود که امضای خود را پای پیشنها نهاد.
(متینی، ص ۲۲۸، به تقل از: موحد، ج ۱، ص ۱۱۸)


محاکمه ی مصدق و فاطمی و اعدام وی در دادگاه نظامی کاملن قانونی بود؛
قانون دادرسی و کیفر ارتش:

ماده ی ۹۴:
ھر کس اعم از نظامی یا غیر نظامی که متھم به ارتکاب یا شرکت یا معاونت در ارتکاب جنایات منظوره در مواد ۳۱۰ و ۳۱۱ و ۳۱۲ و ۳۱۳ و ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۷ و ۳۳۱ و۳۶۷ و ۳۶۸ تا ۳۷۴ و ۳۷۹ و ۳۸۶ و ۳۸۷ و ۳۸۸ و ۳۸۹ و ۳۹۰ و ۴۰۸ تا ۴۱۱ این قانون باشد، در دادگاه ھای نظامی دادرسی خواھد شد.

ماده ی ۳۱۶:
ھر کسی که نسبت به حیات اعلا حضرت ھمایون شاھنشاھی یا والاحضرت ھمایون ولایت عھد سو قصد نماید، پس از دادرسی و ثبوت بزه محکوم به اعدام است.

ماده ی ۳۱۷:
ھر کسی که مرتکب سو قصدی شود که منظور از آن خواه به ھم زدن اساس حکومت یا ترتیب وراثت تخت و تاژ و خواه تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت باشد، محکوم به اعدام است.



پاداش دلاری !!

ارتباط با انگل ستان


 نظر سیا در مورد سید حسین فاطمی 

گزشته از اسناد تازه سیا و احمد ملکی، مظفر بقایی نیز شاهد رویداد عجیبی بوده است:

در زمان نخست وزيری رزم آرا که بهرام شاهرخ به فرنشینی اداره ی تبليغات و انتشارات منصوب گرديد، روزنامه های وابسته به جبهه ی ملی مرتبن به رزم آرا حمله می کردند و به جهت اينکه او يک نفر جاسوس انگل ايس را به فرنشینی تبليغات منصوب کرده است، او را نوکر انگل ايس می دانستند. در روزنامه باختر امروز نيز، مرتبن و به همين ترتيب به رزم آرا حمله می شد، در حاليکه در همان زمان بهرام شاهرخ هموند هيئت نوشتاری باختر امروز بود و خودش در نوشتن اين مطالب شرکت داشته است !!

در جريان وقايع مرداد ۱۳۳۲چار نفر از اعضای جبهه ی ملی مامور بودند با سرتيپ زاهدی دیدار کنند. يک شب در حصارک تاخير افتاد و چون تنها يک نفر از اين چار تن خودرو داشت، مامور شد برای اينکه به مسئله ی حکومت نظامی برخورد نکنند، ديگران را به مقصد برساند. دکتر مظفر بقایی کرمانی، رهبر حزب زحمت کشان ملت ايران، در بعد از ظهر روز يکشنبه دوم دي ماه ۱۳۵۸ (۳ صفر ۱۴۰۰ = ۲۳ دسامبر ۱۹۷۹) سخنرانی چار ساعته ای به عنوان وصيت نامه ی سياسی خود در محل حزب ايراد کرده و در راستای آن کناره گيری هميشگی خود را از فعاليت های سياسی اعلام نمود و در بخشی از اين سخنان در ارتباط با سید حسين فاطمی و بهرام شاهرخ مطالبی گفته که از سوی آقای مهدی شمشيری از روی نوار پياده شده است:

"...بدوا چند تا خاطره براتان نقل می کنم که ببنيد هميشه همه چيز را نمي شه گفت:
«در زمان حکومت رزم آرا، از طرف جبهه ملی چهار نفر مامور شده بوديم که با سپهبد زاهدی تماس داشته باشيم. اين چهار نفر عبارت بودند از مرحوم حائری زاده، آقای مکی، دکتر فاطمی و من (دکتر بقایی). اين جلسات اول در شهر بود، خانه ی يکی از بستگان زاهدی، بعدن در همين دهی که حصارک گفته می شود. آنجا می رفتيم و البته زمان رزم آرا را بعضی از شما که سنتان بيشتر است به ياد داريد. فشار زياد بود. پیگيری هم زياد بود. يک شب ما اتقاقن صحبتمان طولانی شد و نزديک حکومت نظامی بود. تنها کسی که در بين ما اتومبيل داشت آقای مکی بود که ما را سر می رساند. آن شب ديديم که حکومت نظامی ساعتش خيلی نزديک است و اگر آقای مکی بخواهد همه ی ما را برساند با توجه به اينکه گاراژ هم از خانه اش دور بود و مقداری هم می بايست پياده برود و وضع هم امن نبود، قرار شد که من منزل دکتر فاطمی بخوابم.

منزل دکتر فاطمی سر پيچ شميران بود. منزل مرحوم حائری زاده هم چهار راه سيد علی بود. منزل من پایین سه راه امين حضور بود. اگر می خواست که مرا برساند هتمن برخورد می کرد به ساعت حکومت نظامی که قرار شد من آنجا بخوابم. رفتيم آنجا و او تختش را به من تعارف کرد و من اسولن نه از تخت فنری خوشم مياد و نه اينکه توی رختخواب کسی بخوابم. قبول نکردم. يک جایی برای من انداختند. تخت دکتر فاطمی يک همچو جایی بود (دکتر بقایی در سالن محل سخنرانی، گوشه ای را به حضار نشان مي داده است) و آنجا جای آن تابلو و آن بخاری دو تا مبل لباس بوده. اين طرف يک رختخواب انداختند بين آن کمد لباس و ديوار و اين ديوار که من آنجا خوابيدم. دکتر فاطمی هم عادتش اين بود که صبح که از خواب بيدار می شد، همه اين را می دانستند، پيش از آنکه از تخت بياد پایين می نشست توی تخت خواب، سر مقاله ی روزش را می نوشت. تا وقتی هم سرمقاله اش را تمام نکرده بود کسی را نمی پذيرفت. اين رويه اش بود که همه می دانستند. من هم معمولن صبح ها زود بيدار می شوم، مخصوصن که در خانه ی خودم نباشم. صبح هوا تاريک و روشن بود. من بيدار شده بودم ولی برای اينکه مزاحم کسی نشوم، همين طور دراز کشيده بودم. صدای تلک کی شنيدم. در باز شد و يک نفر آمد. رفت دم تخت دکتر فاطمی و دکتر فاطمی را تکانش داد و او تا بيدار شد - من حالا نگاه می کردم - دکتر فاطمی فوری اين طوری کرد (خوانندگان گرامی مسلمن توجه دارند که دکتر بقایی در اينجا حرکتی را که در آن بامداد از سوی فاطمی انجام شده بود، تقليد کرده است) و بهش اشاره کرد که برو. او وقتی که برگشت برود، من ديدم که آقای بهرام شاهرخ است. بهرام شاهرخ جاسوس مسلم انگل ايسی ها، آن هم در چه موقعی !! در موقعی که در روزنامه ی شاهد و روزنامه ی باختر امروز، ما ديگر برای اين هيچ چيز نگزاشته بوديم. روزی نبود که توی اين دو روزنامه به بهرام شاهرخ حمله نشه. آن وقت همين آقای بهرام شاهرخ با اين صورت خودمانیه با دکتر فاطمی که مياد توی اتاق خوابش، جایی که کسی را نمی پذيرفت !! خوب اين ديگه قضيه برای من واضح شد که آقای دکتر فاطمی چه کاره است».



۱۳۹۶ آذر ۸, چهارشنبه

متهم ساعتی پیش از اعدام، در حضور آخوند اژه‌ ای اسرار فسادهای کلان رژیم در بنیاد مستضعفان را فاش کرد

آخوند "غلام‌ حسین محسنی اژه‌ ای" فرنشین وقت دادگاه پرونده ی اختلاس کلان مالی ۱۲۳ ملیارد تومانی "مرتزا رفیق دوست"، با معامله‌ ی اطلاعات سری این پرونده، یک باب ویلای لوکس از اموال "بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی" را از "محسن رفیق دوست" فرنشین وقت این بنیاد دریافت کرده است.


پس از گزشت سال‌ ها از اختلاس کلان مالی ۱۲۳ ملیارد تومانی در سال‌ های ۷۰ و ۷۱، نقش "فاضل خداداد" و "مرتزا رفیق دوست" (برادر محسن رفیق دوست، فرنشین وقت بنیاد مستضعفان) در رسانه‌ ها آشکار شده است اما در این پرونده، تنها به مبلغ کلان اختلاس که در سال ۱۳۷۰ معادل ۱۲۳ ملیارد تومان و در حال حاضر برابر با ۳،۵۵۱،۴۰۸،۵۰۰،۰۰۰ تومان است پرداخته شده است.

اختلاس ۱۲۳ ملیارد تومانی سال‌ های ۷۰ - ۷۱ که به اعدام "فاضل خداداد" در روز یکم آذر ماه سال ۱۳۷۴ انجامید، دارای ابعاد دیگری نیز هست که در اینجا به بخشی از این فساد گسترده در رژیم جمهوری اسلامی می‌ پردازیم.

یکی از موارد مخفی این پرونده، فیلم نیم ساعته‌ ای است که فاضل خداداد پیش از اعدام نزد محسنی‌ اژه‌ ای قاضی وقت این دادگاه ضبط کرده است. ضبط این فیلم زمانی صورت گرفت که فاضل خداداد پی به خیانت محسن و مرتزا رفیق دوست برد. وی ساعتی پیش از اعدام در حضور غلام‌ حسین محسنی اژه‌ ای، اسرار پشت پرده ی فسادهای کلان محسن رفیق دوست در بنیاد مستضعفان را فاش کرد که سخنان وی به طور کامل به صورت ویدیویی ضبط شد.

قرار بود محسن رفیق دوست برای ادای شهادت به دادگاه فاضل خداداد و مرتزا رفیق دوست احضار شود و به دلیل اعمال نفوذ در روند قضایی این پرونده در بازداشت قرار گیرد، اما در رویدادی عجیب، بامداد روز احضار، صدا و سیمای رژیم حکم ولی فقیه جمهوری اسلامی برای ابقای او را خواند که در آن از رفیق دوست به عنوان "امین و فرنشین بنیاد مستضعفان" یاد شده بود. بنا بر اظهارات محسنی اژه‌ ای در یک جمع خصوصی، "این حکم، نهیب رهبری برای گزر نکردن از خطوط قرمز وی بود" که همین امر، بازداشت محسن رفیق دوست را منتفی کرد.

پس از ابقای دو ساله‌ ی محسن رفیق دوست به عنوان فرنشین بنیاد مستضعفان از سوی ولی فقیه رژیم، به دستور غلام حسین محسنی اژه‌ ای قاضی این پرونده، تمامی پرداخت‌ ها و وثیقه های فاضل خداداد به حساب بستانکاران موقت بانک واریز گردید تا ظاهران هیچ مبلغی از بدهی‌ های این پرونده با بانک باقی نمانده باشد. افراد بسیاری در این گردش حساب نقش داشته‌ اند که تنها شماری از آنها در روند رسیدگی پرونده به دادگاه احضار شدند و بقیه از جمله "زهرا محتشمی‌ پور" همسر مرتزا رفیق دوست و صاحب چک‌ های وی، هرگز به دادگاه احضار نشدند.

قربانی و وردست کلان دزد فاضل خداداد (سمت راست) و آخوند کفتار محسنی اژه ای (سمت چپ) 
طی نشست های دادگاه اختلاس ۱۲۳ ملیارد تومانی، مکاتباتی از سوی "ولی‌ الله سیف" مدیرعامل وقت بانک صادرات مبنی بر دریافت کلیه ی مطالبات بانک و بازپرداخت مبالغی هتا بیشتر از بدهی‌ های فاضل خداداد با دادگاه انجام شد. بخشی از این بدهی‌ ها از سوی "حسن افراشته‌ پور" شریک و همکار تجاری "خداداد" پرداخت شد. فاضل خداداد بارها به موضوع معامله ی قطعه زمین متعلق به بنیاد مستضعفان و جانبازان و مطالباتش از "محسن رفیق دوست" و "حوزه ی علمیه ی باقرالعلوم" اشاره کرد، اما هیچ‌ یک از اظهارات او مورد توجه محسنی اژه‌ ای (که به موجب قوانین دادرسی آن زمان، خود دادستان دادگاه نیز بود)، قرار نگرفت. در نهایت پس از تشکیل چند جلسه دادگاه فرمایشی، فاضل خداداد به عنوان متهم ردیف اول پرونده به اتهام "اخلال در نظام اقتصادی کشور" به اعدام محکوم شد.

هنگامی که فاضل خداداد و مرتزا رفیق دوست با هم در زندان بودند، محسن رفیق دوست از راه رابط، به هر دوی آنها قول داد که به زودی آزاد خواهند شد و احکام آنان نمایشی است. "پیشوا" فرنشین وقت زندان اوین به فاضل خداداد گفته بود: "طاقت بیار حاج محسن فرمودند که هر دو تاتون رو بیرون میاریم".

سرانجام برخلاف مهلت ۳۰ روزه ی دادگاه برای تجدید نظر، رای دادگاه بدوی بدون رسیدگی دوباره، در دادگاه تجدید نظر تایید و فاضل خداداد در یکم آذر سال ۱۳۷۴ در زندان اوین و بدون اطلاع خانواده اعدام و در قطعه ی ۸۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. سایر متهمان این پرونده از جمله "مرتزا رفیق دوست" به عنوان متهم ردیف دوم، با رایزنی‌ ها و زد و بندهای پشت پرده ی سیاسی، پس از طی دوران کوتاهی از زندان آزاد شدند.

بامداد روز یکم آذر ماه سال ۱۳۷۴، زمانی‌ که فاضل خداداد برای اجرای حکم اعدام به سمت جوخه ی دار می‌ رفت، متوجه خیانت برادران رفیق دوست برای "وعده ی پوچ آزادی" شد. وی همان جا درخواست دیدار با محسنی اژه‌ ای را برای "بیان حقایقی که تاکنون بیان نکرده" کرد که این درخواست با موافقت محسنی اژه‌ ای، قاضی پرونده قرار گرفت. بدین‌ ترتیب، "فاضل خداداد" پیش از اعدام خود، اسرار پشت پرده ی فسادهای کلان مالی در بنیاد مستضعفان را در برابر دوربین افشا کرد.

فیلم نیم ساعته ی این اعترافات بنا به درخواست فاضل خداد قرار بود از سوی محسنی اژه‌ ای به اطلاع دیکتاتور ولایت فقیه برسد که با تبانی میان محسن رفیق دوست و محسنی اژه‌ ای، این فیلم هیچ‌ گاه به دست وی نرسید، اما آخوند اژه‌ ای نسخه‌ ای از فیلم "اعترافات فاضل خداداد" را در ازای یک "منزل ویلایی در فرمانیه ی تهران" با محسن رفیق دوست معامله کرد.

"ویلای فرمانیه"ی اهدا شده به محسنی اژه‌ ای، جزو اموال بنیاد مستضعفان بود که سند آن به نام محسنی اژه‌ ای انتقال یافت و پس از این رویداد، به ناگاه رابطه ی محسنی اژه‌ ای با محسن رفیق دوست بسیار صمیمی گردید.


در فساد مالی کلان دیگر، محسن رفیق دوست در جریان یکی از سفرهای خود به آلمان، افزون بر قرارداد خرید تسلیحات نظامی برای کشور، قرارداد خرید ۶۰۰ دستگاه "ب. ام. و" را با گرفتن تخفیف های مناسب برای بنیاد مستضعفان، عقد کرد. این خودروها به دلیل اینکه برای یکی از زیرمجموعه‌ های بیت ولی فقیه بود، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف و اسناد همگی آنان به نام بنیاد مستضعفان صادر شد.

پس از چندی در اقدامی خلاف قانون، اسناد تمامی این خودروها به نام "جواد و محسن رفیق دوست" انتقال یافت و در اختلاسی آشکار، تمامی این خودروها به تویله ی وحوش ولایت یا همان مجلس شورای اسلامی فروخته شد و مبالغ مربوطه به حساب‌ های شخصی این افراد واریز گردید.

جالب آنجاست که "مرتزا رفیق دوست" هنگامی‌ که به علت اختلاس ۱۲۳ ملیارد تومانی در زندان بود، برای برادرش "محسن رفیق دوست" پیام داد که: "حواستون باشه، من از ماجرای ۶۰۰ دستگاه ب ام و چیزی به بازجوها نگفته‌ ام !!"

همین جستار در کیهان سوئد

غمگین ترین، شادترین و عصبانی ترین کشورهای جهان؛ جایگاه ایران کجاست ؟

غمگین‌ ترین و شادترین مردمان جهان در کدام کشورها زندگی می‌ کنند ؟ چه عواملی بر میزان شادی و غم مردم جهان موثر است ؟ جایگاه ایران در این رتبه‌ بندی‌ ها چیست ؟


این نوشتار به بررسی برخی از عوامل موثر بر میزان غم و شادی مردم جهان پرداخته و ۲۰ کشور غمگین و ۲۰ کشور شاد جهان را از میان ۱۴۰ کشوری که میزان خرسندی مردمان آنان بررسی شده را معرفی می‌ کند.

از مهمترین عواملی که بر میزان خرسندی و شادی افراد اثر دارد، می‌ توان به دستمزد بالا و اختلاف طبقاتی اندک میان شهروندان یک هازمان اشاره کرد.

سرانه ی تولید ناخالص داخلی یکی از شاخص‌ های اندازه‌ گیری خرسندی افراد از وضعیت معیشتی آنهاست. برای محاسبه ی این شاخص، تولید ناخالص داخلی کشور را که دربرگیرنده ی مجموع ارزش کالاها و خدماتی است که طی یک سال در یک کشور تولید می‌ شود، بر جمعیت بخش می‌ کنند و عددی که به دست می‌ آید، سرانه ی تولید ناخالص داخلی آن محسوب می‌ شود. مطالعات بسیاری نشان داده‌ اند که میزان شادی شهروندان یک کشور با این شاخص رابطه ی مستقیم دارد.

میزان درآمد بیشتر به افراد امکان می‌ دهد تا از سطح آموزش و بهداشت مناسب‌ تری برخوردار شوند، در تهیه ی مایحتاج اساسی زندگی به مشکل برنخورند و در وقت آزاد خود به تفریحات گوناگون بپردازند. برخورداری از امنیت شغلی و اجتماعی، تبعیض جنسیتی حداقلی، بهره‌ مندی از آزادی‌‌ های اجتماعی و حقوق مدنی، سبب می‌ شود تا مردم یک کشور احساس خرسندی بیشتری از زندگیشان داشته باشند.

در برابر، اقتصاد ضعیف، فساد سیاسی، عدم امنیت، درآمد پایین، کمبود امکانات بهداشتی و درمانی، عدم برخورداری از رفاه اجتماعی و اقتصادی، سامانه ی آموزشی ناکارآمد و نداشتن آزادی‌ های فردی و اجتماعی، سبب ناخرسندی از زندگی و بروز غم در افراد می‌ شود.

این عوامل می‌ توانند بر میزان امید به زندگی افراد نیز اثر بگزارند. امید به زندگی یک شاخص آماری است که نشان‌ دهنده ی متوسط طول عمر افراد یک جامعه است. این شاخص یکی از ملاک‌ های سنجش پیشرفت و عقب‌ ماندگی کشورهاست. به همین سبب، شهروندان کشورهای توسعه یافته که شهروندانشان اغلب جزو شادترین مردمان جهان هستند، امید به زندگی بالاتری نسبت به شهرواندان کشورهای در حال توسعه دارند.


غمگین‌ ترین کشورهای جهان
جمهوری آفریقای مرکزی در صدر کشورهای غمگین جهان قرار دارد. در این کشور بیش از ۱۰ درصد از کودکان در نخستین سال زندگیشان به دلیل نبود امکانات بهداشتی و ناآگاهی پدر و مادرهایشان، جان خود را از دست می‌ دهند. آموزش و پرورش ناکارآمد که به ازای هر ۹۱ دانش‌ آموز تنها یک آموزگار وجود دارد و نبود افق‌ های روشن در زمینه ی کار و معیشت، از دلایل نامیدی و غمگینی مردمان این کشور است.

زیمباوبه و اتیوپی دو کشور دیگر آفریقایی در جایگاه‌ های پسین قرار دارند. فساد اقتصادی و سیاسی گسترده، نداشتن حقوق مدنی، کم سوادی، سو تغذیه و نرخ بالای بیکاری از دلایل قرار گرفتن این کشورها در صدر این فهرست است.

پاکستان، کشوری آسیایی با دولتی که هر از چند گاه دست به دست می شود، عدم امنیت، نرخ بالای خشونت در جامعه و عدم تحمل خارجی‌ ها، آن را در رتبه ی چارم فهرست قرار داده است.

یمن، سودان، نیجریه، موزامبیک، کنیا، زامبیا، اوگاندا، کامرون و رواندا، از دیگر کشورهای آفریقایی هستند که در رتبه‌ های پنجم تا سیزدهم این فهرست جای گرفته‌ اند. مردم این کشورها از محدودیت آزادی‌ های مدنی، نرخ بالای بیکاری، آموزش و پرورش ناکارآمد، نداشتن دسترسی به آب آشامیدنی سالم، نداشتن اعتماد شهروندان به سامانه ی سیاسی، فساد اقتصادی، شیوع بیماری‌ های میکروبی و پایین بودن نرخ امید به زندگی، رنج می‌ برند و به همین علت از زندگی خود ناخرسندند.

ایران اما در این فهرست در رتبه ی چاردهم قرار گرفته است. با وجود آنکه ایران به لحاظ سرانه ی تولید ناخالص داخلی و امید به زندگی، در رتبه ی بالاتری از سایر کشورهای این فهرست قرار دارد، اما رژیم سیاسی، نبود آزادی‌ های مدنی و حقوق اجتماعی، این کشور را در زمره ی غمگین‌ ترین کشورهای جهان قرار داده است. ایران همچنین بالاترین نرخ مهاجرت افراد تحصیل‌ کرده و متخصص جهان را دارد.

کشورهای تانزانیا، بنگلادش، کامبوج، نپال، سنگال و هند، در رتبه‌ های پانزدهم تا بیستم این فهرست جای گرفته اند:

شادترین کشورهای دنیا
نروژ، دانمارک و سوئد سه کشور واقع در شمال اروپا، سال‌ های متمادی است که در صدر شادترین مردمان جهان قرار دارند. امکانات رفاهی اجتماعی، برابری مدنی، درآمد بالا، اختلافات طبقاتی کم و سامانه ی آموزش و پرورش کارآمد، سبب شده است تا مردمان این دو کشور از زندگی خود خرسندی بالایی داشته باشند.

استرالیا و نیوزیلند دو کشور واقع در نیم‌ کره ی جنوبی رتبه های چارم و پنجم این فهرست هستند. سامانه ی آموزش و پرورش کارآمد، اقتصاد قدرتمند و آزادی‌های مدنی، عامل خشنودی شهروندان این کشورهاست.

کانادا، فنلاند، هلند، سوییس، ایرلند، لوگزامبورگ، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، آلمان، ایسلند، بلژیک، هنگ‌ کنگ، سنگاپور و تایوان، رتبه‌ های ششم تا بیستم این جدول را به خود اختصاص داده‌ اند. بیشتر این کشورها دارای رشد اقتصادی بالا، آزادی‌ های مدنی، مشارکت مردمی در سیاست، سامانه ی پزشکی و درمانی کارآمد، امنیت و آرامش هستند:


عصبانی ‎ترین کشورهای جهان
به جز آنچه در مورد میزان خرسندی شهروندان و خشنودی آنان نسبت به وضعیت معیشتی در کشورهایشان مطرح شد، بنیاد گالوپ با یک اندازه‌ گیری متفاوت، درصدد برآمد تا میزان خشم و عصبانیت شهروندان کشورهای جهان را بررسی کند.

در پژوهش هایی که از سوی این بنیاد صورت گرفت، شهروندان سه کشور عراق، ایران، و سودان جنوبی، به ترتیب خشمگین‌ ترین مردم جهان معرفی شدند. حجم بالای احساسات منفی از جمله: "نگرانی، دردهای جسمانی، استرس و غم" از جمله عواملی است که دلیل عصبانیت مردمان این کشورها عنوان می‌ شود.

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۶ آذر ۷, سه‌شنبه

پاداش یک خیانت ملی: ورزشکاری که برای بازی نکردن روبروی اسراییل، تنها یک میلیون تومان پاداش گرفت

نگاه سیاسی رژیم به ورزش، آرمان های مردم ما و غرور ملی ایرانیان را لگدمال کرده است. ورزشکاری که حاضر شد به دستور فرمایشی مزدوران رژیم آری بگوید و از این راه دل ملیون ها ایرانی را بشکند را در تصویر می بینید. او کسی است که برای غرور ملی و شادی مردمی که چشمشان به پیروزی او بود، ارزشی قائل نشد.

اما در رسانه ها هیچ کس هم سخن از این نگفت که چرا به مانند همیشه، جمهوری اسلامی سرفن از بازی کردن در برابر حریف اسراییلی خودداری نکرد و این بار به ورزشکار ایرانی دستور داده شد که پیش گام شود و اسلن از حریف روسی ببازد تا به اسراییل نرسد !! نمی شد این حریف را می برد و سپس از بازی کردن روبروی رقیب اسراییلی طفره می رفت ؟؟


پس داستان بدین سادگی ها هم نبوده است، بوی توطئه می دهد. چرا که حریف ایران همان روسی است که رژیم سال هاست بدان باژ می دهد و این رژیم را ابقا و پشتیبانی کرده و پیوسته در حال مکیدن خون ایران است. این، تنها روایت یک خفت تحمیلی نیست، روایت یک حقیقت توطئه است.

همین جستار در کیهان سوئد

فشار بر کنشگران حقوق بشر در ایران و ۲۸ کشور دیگر به دلیل همکاری با ملل متحد

دفتر حقوق بشر ملل متحد از جمهوری اسلامی و ۲۸ کشور دیگر به دلیل اعمال فشار بر شهروندان خود به دلیل همکاری با این نهاد جهانی در زمینه ی حقوق بشر انتقاد کرد.


۲۹ کشور که خود رقم بی‌ سابقه‌ ای است، از جمله ایران، عربستان سعودی و چین، شهروندان خود را به دلیل همکاری با ملل متحد زیر فشار گزاشته و به گونه ای مجازات کرده‌ اند. به گفته ی اندرو گیلمور معاون دبیر کل ملل متحد در امور حقوق بشر، از میان آن دسته از شهروندانی که با دفتر حقوق بشر این سازمان همکاری یا ارتباط داشته‌ اند، هستند کسانی که "ربوده، بازداشت یا هتا ناپدید شده‌اند" !!

گزارش شورای حقوق بشر ملل متحد حاکی از آن است که برخی از قربانیان فشار حکومت‌ ها، کسب و کار خود را از دست داده‌ اند، برخی شاهد یورش نیروهای امنیتی به خانه یا محل کارشان بوده‌ اند و برخی ممنوع‌ الخروج شده‌ اند. اینها رویدادهایی است که به طور معمول و به‌ ویژه در سال‌ های گزشته برای کنشگران حقوق بشر در ایران افتاده و در نهایت بیشتر آنها با اتهاماتی چون اتهامات امنیتی یا تشویش اذهان همگانی سر از زندان در آورده‌ اند.

رژیم ولایت فقیه همواره به دلیل "نقض حقوق بشر" مورد سرزنش ملل متحد و گروه‌ های مدافع حقوق بشر بوده است.

به گفته ی معاون دبیر کل ملل متحد، از میان کشورهایی که در این گزارش فهرست شده‌اند، ۹ حکومت در حال حاضر هموند شورای حقوق بشر ملل متحد هستند: "بوروندی، مسر، روآندا، کوبا، ونزوئلا، چین، هندوستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی.

در هشتمین گزارش سالانه ی شورای حقوق بشر ملل متحد، اندرو گیلمور از مشکلاتی که برای شهروندان این کشورها به دلیل کار در زمینه ی حقوق بشر پیش می‌ آید، ابراز "انزجار" کرد. گیلمور در جایگاه معاون دبیر کل ملل متحد، در ادامه این مشکلات و رخدادها برای شهروندان را "کاملن مخالف منشور و روح ملل متحد و به‌ ویژه این شورا" توصیف کرد.

بیست کشور دیگر که در گزارش سالانه ی شورای حقوق بشر نامشان به‌ زشتی یاد شده است، عبارتند از:
"الجزایر، بحرین، اریتره، هندوراس، ایران، اسراییل، موریتانی، مکزیک، مراکش، میانمار، عمان، پاکستان، سودان جنوبی، سری‌ لانکا، سودان، تاجیکستان، تایلند، ترکیه، ترکمنستان و ازبکستان".

در گزارش‌ های پیشین شورای حقوق بشر، به گونه ای میانگین ۱۵ کشور زشت برشمرده شده‌ اند و این رقم هرگز از بیست کشور بیشتر نشده بود. نام چین و عربستان سعودی در شش گزارش از هشت گزارش شورای حقوق بشر سازمان ملل تکرار شده است.

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۶ آذر ۶, دوشنبه

افشای یک سند محرمانه ی وزارت اطلاعات به سازمان آموزش و پرورش رژیم در استان مازندران

 بخش نامه ی تفتیش عقاید حراست آموزش و پرورش مازندران: 

 دانش‌ آموزان غیر شیعه را معرفی کنید !! 

چندی پیش اداره ی حراست آموزش و پرورش استان مازندران در بخشنامه‌ ای محرمانه، مدرسه های شهرها و روستاهای این استان را موظف کرده تا دانش‌ آموزان غیر شیعه را شناسایی و به حراست معرفی کنند. مسئولیت پاسخگو نبودن به این بخش نامه به عهده ی مدیران مدرسه ها گزاشته شده است.


تفتیش عقاید در جمهوری اسلامی موضوع تازه‌ای نیست. اما اینکه پس از نزدیک به چهل سال، نسل‌ های نوجوان را مورد تفتیش عقاید سازمان‌ یافته و اداری قرار دهند، خبر از روندی می‌ دهد که ظاهرن پایانی ندارد. اداره ی حراست آموزش و پرورش رژیم در استان مازندران (اداره ی تفتیش عقیده ی این سازمان) در بخش نامه‌ ای محرمانه که در تاریخ ۲۲ اُم آبان‌ ماه امسال صادر شده، مدرسه های شهر و روستای این استان را موظف کرده تا دانش‌آموزان کمینه های دینی و معتقد به باورهای مذهبی و غیرمذهبی دیگر را شناسایی و نام آنها را به حراست اعلام کنند. هتا دانش‌ آموزان سنی که پیرو اسلام کزا هستند نیز باید شناسایی شوند.

این بخش نامه ی ضد حقوق بشر و آزادی دین و باور با موضوع "ارسال آمار فرق و مذاهب"، مدرسه های استان مازندران را موظف کرده تا دانش‌ آموزان غیر اسلام شیعه از جمله سنی، مسیحی، بهایی، وهابی، درویشان، یهودی و زرتشتی را معرفی کنند.

بخش نامه ی قرون وسطایی حراست آموزش و پرورش رژیم در مازندران که دستور به تفتیش عقاید می‌ دهد، جدولی در اختیار مسئولان مدرسه ها قرار داده تا بر اساس آن و با رمزینه هایی که برای عقاید و مذاهب درج شده در این بخش نامه در دید گرفته شده اند، شمار معتقدین به آنها را از بین دانش‌ آموزان با نام و رسم و اطلاعات دیگر شناسایی و اعلام کنند !!

این بخش نامه که به تفتیش عقاید شخصی دانش‌ آموزان و خانواده‌ های آنها می‌ پردازد، به طور محرمانه در اختیار مدرسه های استان مازندران قرار گرفته و آنها را مکلف به جاسوسی و خبرچینی علیه دانش‌ آموزان خود کرده است.

در این بخش نامه، تاکید شده که مدرسه ها تا پایان روز پنج شنبه ۲ آذر ماه مهلت دارند تا آمار دانش‌ آموزان غیرشیعه را "به صورت محرمانه" تحویل واحد حراست نمایند.


در جدول حراست، نام های فرقه‌ ها و مذاهب زیر عنوان شده است:
"سنی، وهابی، درویشان، بهایی، مسیحیت، یهودی، زرتشتی، اسماعیلیه، حجتیه، مکتب قرآن، عرفان‌ های کاذب، شیطان‌ پرستی، فرق و ادیان نوظهور".

در این بخش نامه تاکید شده که "مسئولیت پاسخ ندادن به بخش نامه پس از موعد مقرر، بر عهده ی مدیر مدرسه است".

بر اساس این بخش نامه، در صورت اعتقاد دانش‌ آموزان به یکی از باورهای دینی غیر از اسلام شیعه، مدرسه موظف به ارائه ی اطلاعات فرد شامل نام و نام خانوادگی، نام پدر، شماره ی شناسنامه، پایه ی تحصیلی و زادگاه در پیوست این نامه است.

در این نامه تاکید شده که هتا در صورت نبود موارد بالا نیز، مدرسه ها باز هم موظف به دادن پاسخ به این بخش نامه هستند. این نامه با پیوست کزایی "صلوات" برای مدرسه ها فرستاده شده است.

تف بر محمد و آل محمد
مرگ بر جمهوری اسلامی

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۶ آذر ۵, یکشنبه

با فشارهای داخلی، بررسی های قضایی از پرونده ی جاسوسی زهرا لاریجانی آغاز شد

با فشارهای داخلی، پس از مدت طولانی روند بررسی ها از "پرونده ی جاسوسی زهرا لاریجانی" آغاز شد.


در حالی‌ که دادستان کل رژیم از ورود اداره ی متبوع خود به پرونده ی جاسوسی "زهرا لاریجانی" برای انگل ستان جلوگیری کرده بود، روند بررسی های قضایی این پرونده با گردشکار دادستانی ویژه ی روحانیت آغاز شده است.

روند بررسی های پرونده ی جاسوسی "زهرا لاریجانی برای انگل ستان" که پیشتر در نشست کارشناسان معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات با "محمد جعفر منتظری" دادستان کل رژیم با مقاومت و ممانعت وی روبرو شده بود، از سوی دادستانی ویژه ی روحانیت آغاز شده است.

پیشتر این پرونده ی جاسوسی به آخوند "ابراهیم رییسی" و دادستانی ویژه ی روحانیت بازبرد داده شده بود.

"صادق لاریجانی" به این‌ دلیل که ساختار حفاظتی دادگاه ویژه ی روحانیت، ساختاری کاملن امنیتی است، نتوانسته از روند این پرونده اطلاعات زیادی کسب کند. همچنین رقابت‌ های سیاسی و اداری میان جناحی درون قوه ی قضاییه و دشمنی پنهان آخوند "صادق لاریجانی" و "ابراهیم رییسی" با یکدیگر، از علل این اطلاع نداشتن عنوان شده است.

در واپسین نشست شورای امنیت رژیم موسوم به "شاک"، برای نخستین‌ بار طی ماه‌ های گزشته، سازمان اطلاعات سپاه پاسداران  موسوم به "ساس" و سازمان حفاظت اطلاعات قوه قضاییه موسوم به "حفا قوه" عنوان کردند که با همکاری یکدیگر، بررسی های رسمی ویژه ی این پرونده را با "دستور قضایی" آغاز کرده‌ اند. این در حالی است که این دو سازمان امنیتی، پیشتر با مخفی نگاه‌ داشتن جاسوسی "زهرا لاریجانی" برای انگل ستان، در حال باژگیری امنیتی از "صادق لاریجانی" رییس قوه ی قضاییه بوده‌ اند. این دو نهاد تا پیش از این در همه ی نشست های رسمی، پرونده ی جاسوسی "زهرا لاریجانی" را "کتمان" و از بیان حقایق پرونده خودداری می کردند.

از واپسین وضعیت "زهرا لاریجانی" گزارش رسیده است که وی هم‌چنان در خانه ی خود واقع در غرب تهران در زندان خانگی قرار دارد. ماموران امنیتی سازمان حفاظت اطلاعات سپاه موسوم به "ساحفاسا"، همه ی مکالمات و سخنان وی در خانه را شنود می‌ کنند. با این‌ حال، "زهرا لاریجانی" به هیچ‌ روی از تلفن ثابت، همراه و ماهواره استفاده نمی‌ کند و کلیه‌ ی ارتباطات خود با محیط خارج از خانه را قطع کرده است.

روز چارشنبه ۱۰ اُم آبان‌ ماه، "صادق لاریجانی" در حالی که به برخی مسئولان و تیم حفاظتی خود به دروغ اعلام کرد که در سفر غیر رسمی قم به سر می‌ برد، به غرب تهران رفته و مخفیانه با "زهرا لاریجانی" در خانه اش دیدار کرد.

ارتباط "صادق لاریجانی" رییس قوه ی قضاییه ی رژیم با بیت دیکتاتور ولایت فقیه، پس از افشای پرونده ی جاسوسی دخترش، دچار دگرگونی شده است. وی در دیدارهای هفتگی سران سه قوه با خامنه ای حاضر نمی‌ شود و به شدت به دنبال دست‌ یابی به پرونده‌ های فساد مالی نزدیکان ولی فقیه است؛ به گونه ای که چندی پیش راننده و مباشر پیشین "وحید حقانیان" دستیار ویژه ی خامنه ای را به دلایل واهی بازداشت کرد تا بتواند به پرونده‌‌ های فساد مالی "وحید حقانیان" دست پیدا کند. برخی منابع نیز از تلاش وی برای کسب پرونده‌ های ویژه ی فساد مالی از فرزندان خامنه ای به ویژه "سید مسعود خامنه‌ ای" برای باژگیری سیاسی از ولی فقیه خبر داده‌ اند.

میزان اعتماد مقامات رژیم به "آیت الله صادق لاریجانی" در پایین‌ ترین سطح خود قرار دارد، به گونه ای که چندی پیش وی درخواست کرده بود تا "محمد علی جعفری" فرمانده ی کل سازمان تروریستی سپاه برای دیدار و گفتگو درباره ی "خروج نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران از محل زندگی دخترش"، به دفتر کار رییس قوه ی قضاییه برود که "محمد علی جعفری" درخواست وی را رد کرده است.

چندی پیش "حمید بقایی" و "محمود احمدی‌ نژاد" که هنوز نفوذ بالایی در ارکان امنیتی رژیم دارند، هر یک به گونه ای جداگانه، در ویدیوهایی به "۶۳ حساب بانکی شخصی رییس قوه ی قضاییه" و "جاسوسی زهرا لاریجانی برای انگل ستان" اشاره کردند؛ سخنانی که قطعن بدون اطمینان از صحت این پرونده‌ ها، امکان مطرح کردن آن از سوی رییس‌ جمهور و معاون پیشین رژیم را نداشته است.

"حمید بقایی" پس از پایان نخستین نشست دادگاه غیر علنی خود در برابر دوربین‌ های خبری گفته بود:
"من نه ۶۳ حساب بانكى شخصى دارم كه بترسم نه دخترم جاسوس انگل ستان است". وی پس از بیان این سخنان مورد حمله‌ ی ماموران پایگاه هفتم پلیس امنیت تهران مستقر در میدان ۱۵ خرداد قرار گرفت و مدارکش به سرقت رفت.

هم‌چنین چندی پیش "محمود احمدی‌ نژاد" رییس‌ جمهور پیشین رژیم نیز در ویدیویی که کانال دولت بهار آن‌ را منتشر کرد، اظهار داشت:
"مردم، بچه‌ هایم جاسوس نیستند !! برادرانم زمین‌ خوار نیستند !! خود من هم ۶۳ حساب شخصی ندارم که هر ماه سودش را بگیرم !! هر کس بگوید "دزد"، به رییس قوه ی قضاییه برمی‌خورد !!"

اشاره ی احمدی‌ نژاد به خبر ۶۳ حساب بانکی شخصی صادق لاریجانی بود که با "بی صاحب" اعلام کردن بسیاری از اموال مردم، چندین هزار ملیارد تومان را در ۶۳ حساب بانکی شخصی خود مسدود و ماهیانه مبلغ ۵۰ ملیارد تومان سود بانکی از آن دریافت می‌ کند !!

همین جستار در کیهان سوئد

زایش طالبان، حربه ای در برابر شوروی

از سال ۱۹۷۸ که کودتای حزب کومونیست افغانستان، نام انقلاب بزرگ ثور بر خود گرفت، و از آن هنگام که حفیظ الله امین به دستور شوروی، تره کی را پس از بازگشت به شوروی و به دستور مسکو می کشد، افغانستان وارد یک دهه جنگ می شود که در یک سو نیروهای بیگانه ی ارتش سرخ و در سویی دیگر، نیروهای مقاومت افغانستان بودند که خود را مجاهدین و دلاوران خدا می خواندند.


مردم افغانستان که در پی یک کودتا یا انقلاب، اکنون وارد جنگی شده بودند که کلیدش را کشتن رییس جمهور و نخست وزیر یعنی تره کی زده بود که خود را رهبر انقلاب می دانست. این جنگ که نه در جنگ اسلام و کفر، بلکه جنگی میان افغانان و متجاوزین روس بود، با پشتیبانی کشور مسلمان پاکستان در زمان دیکتاتوری ژنرال ضیا الحق روبرو شد که منش این نبرد میان دو قوا را از حالت ملی به مذهبی برگرداند و این در حالی بود که رژیم دیکتاتوری در پاکستان در عین اینکه مسلمان بودند، اما خشکی عقیده و جمود ایمان و خوی دیکتاتوری در سیاست و نگاهداری هازمان، آنها را از رابطه ی بسیار خوب با ایالات متحده ی آمریکا بازنداشته بود و این پیوندی معنادار است و تا بدان حد معنادار که در عنی اینکه ضیا الحق خود را مخالف ورود نیروهای باختر زمینی به افغانستان از راه پاکستان نشان می داد، اما اداره ی اطلاعات و امنیت وی بودند که کمک های آمریکایی را به سوی مجاهدین می فرستادند.

در این میانه انگل ستان نیز وارد صحنه شد و به جای پشتیبانی از گلبدین حکمتیار پاکستانی، به سراغ احمد شاه مسعودی رفت که هیچ پیشینه ای در تجاوز به اروپا و البته پاکستان نداشت. گروه گلبدین حکمتیار که بازوی نظامی اخوان المسلمین بود، پس از پایان اشغال افغانستان، دست به کشتار گسترده ای زد که هتا از آمار کشتگان شوروی نیز بیشتر بود. ارتش سرخ بمباران های هوایی را گسترش داد و مردم برای نجات جان خود را آن سوی مرز در پاکستان گریختند؛ فرماندهان نظامی درگیر در افغانستان که هفت گروه بوده و از آن هفت گروه تنها یک گروه پارسی (تاجیک) بودند، یعنی گروه احمد شاه مسعود، مابقی پشتون به حساب می آمدند و اکنون نام خود را رهبر حزب گزاشته بودند و ملل متحد نیز این را پذیرفته بود. در برنامه ی توافق شده میان کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد (UNHCR) و دیکتاتور نظامی پاکستان ضیا الحق، قرار بر این شد که اردوگاه های پناهندگی از پذیرفتن پناهندگانی که هموند هیچ یک از احزاب سیاسی افغانستان نیستند، سر باز زنند و اینکه پسران پناهنده، “باید” در مکاتب قرآنی به اجبار درس بخوانند که امام های این اماکن مغزشویی مذهبی به گونه ای مرتب و دقیق از سوی پاکستان تامین و تدارک دیده می شد که در کنار آن آموزش های جنگی نیز به آنها داده می شد و جز اینها هیچ درس دیگری داده نمی شد.


امام های مکاتب قرآنی نه تنها از راه پاکستان پول های عربستانی را دریافت می کردند، بلکه خود نیز عمدتن اعراب صحرا بودند. آمریکا سلاح روسی کالاشینکوف را از راه مسر در اختیار مجاهدین قرار می داد و در عین حال مزدورانی وهابی را در دل پاکستان می پرورانید. با فروپاشی شوروی و رها کردن رژیم نجیب الله، ارتش و اطلاعات خاد برتری نسبی می یافت، گروه هایی که در جنگ علیه بیگانه خبره شده بودند اکنون برای قدرت وارد جنگ داخلی شدند، نیروهای تربیت شده ی مشترک میان آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی، اکنون با یک دست اسلحه و با دست دیگر قرآن، وارد افغانستان می شدند تا نظم نوین جهانی را در شاخه ی برادری مسلمانان (اخوان المسلمین) پیاده کنند. هنوز جنایات طالبان آغاز نشده بود که میراث جنگ کومونیسم و مقاومت ملی افغانستان، بیش از یک ملیون کشته، بیش از یک ملیون معلول و پنج ملیون آواره و پناهنده ی جنگی بود.

در پیمانی نانوشته ی میان شوروی و ایالات متحده، نیروهای سرخ در هنگام ترک خاک افغانستان، سلاح های خود را به همراه نبردند و این سلاح ها از اسپین غر به پاره چنار در پاکستان آورده شدند و این شغلی جایگزین برای کسانی به شمار می آمد که هم مسلمان بودند و هم به علت از دست دادن کار خود به شوند از دست دادن دام هایشان که عمدتن دامدار بودند، به ترابری این ساز و برگ های جنگی پرداختند. اطلاعات ود که از سوی پاکستان و در واقع به دست سیا ایجاد شده بود، گلبدین حکمتیار را پشتیبانی کرد تا بتواند بر همه ی افغانستان چیره گردد. مجاهدین امروز نه همان هفت پیشاور آزادی بخش، که نیروهایی مستبد و سرکوبگر شده بودند، نیروهای وهابی سعودی نیز ماندگار شدند که شاخص ترین آنها، مهره ی سیا (بر اساس اسناد ویکی لیکس از رایانامه های سیا) یعنی بن لادن بود. زایش طالبان نه سرفن حربه ای علیه جهانگیری کومونیستی شوروی، که خط آغازی برای گشودن جبهه ی نظم نوین جهانی در قلب جهان پارسی، یعنی نظم کهن و باستانی ایرانی بود که میراثش همچنان در تمام پهنه ی خراسان خاوری پابرجا مانده بود. بیشتر افرادی را که در پاکستان آموزش مذهبی داده بودند، کسانی بودند که از نیمروز (جنوب) افغانستان رفته بودند و این خته، مکانی است که از دیرباز دارای آموزش های مذهبی بسیار متفاوتی نسب به همه ی افغانستان داشته است. در همین نیمروز بود که سربازان ارتش جمهوری دموکراتیک افغانستان که همان بازمانده ی شوروی و ک گ ب بودند، به دو دختر تجاوز می کنند که با شورشی آخوندی به نام “ملا عمر” روبرو می شوند که در نتیجه ی آن، وی به همراه شانزده تن از طلبه های حوزه ی علمیه ی خود به درون پادگان نفوذ کرده، آن دو سرباز خاطی را تازیانه زده و فرمانده ی پادگان را بر سر لوله ی تانک دار می زنند.


اینگونه بود که وی و گروهش شناخته شدند و سیر درخواست کمک از دیگر نقاط به سوی او رفت، چرا که گروه حکمتیار در همه ی مناطق زیر دست خود هم دست به تجاوز می زد، هم غارت و چپاول می کرد و هم مردم را سلاخی می نمود. در فبریه ی ۱۹۹۴ که رییس جمهور نجیب الله به ملل متحد پناهنده شد و در دسامبر همان سال بود که در پی این اقدام ملا عمر، دوازده هزار نفر از مسلمین که آموزش های ناب اسلامی وهابی خود را پیشتر در پاکستان دیده بودند، به وی پیوستند و اینگونه دستارسیاهان طالبان شکل گرفت.

پارسی های خراسان خاوری که تاجیک های افغانستان خوانده می شدند، اکنون افزون بر پیکار با دیگر گروه های مسلح و ارتش کومونیست افغانستان و همچنین گروه پاکستانی آمریکایی گلبدین حکمتیار، دشمن تازه ای یافته بودند که میراث عقیدتی اسلامی را داشت که از آبشخورهای سیا و عربستان تغذیه شده بود و انبوهی از ساز و برگ جنگی روس ها را به ارث برد، از تفنگ سبک کالاشینکف گرفته تا چندین جنگنده ی میگ ۲۱ و بالگردهای سنگین. مقاومت ملی پنج شیریان در برابر یورش های مزدوران حکمتیار کامکار گشته بود و پاکستان که از دید عقیده ی اسلامی و سلفی با آدمخواران طالبان در یک جبهه بودند و هر دو ارباب یکسانی به نام آمریکا داشتند، به یک باره دگرش موضع و جهت داد و به پشتیبانی از طالبان برخاست. همه ی مدرسه های دخترانه به یک باره بسته شدند.


خروج زنان از خانه ممنوع شد به جز زمانی که همراهی از اقوام محرم، به همراهشان باشد. فتوای پوشیدن رخت های گشاد یکسره در تمام اوقات صادر شد. صدای تلق تلق کفش های زنانه بر روی سنگفرش های خیابان ممنوع شد، چون خیلی هوس برانگیز بود !! رقص، آواز، نواختن موسیقی، گشت و گزار و بادبادک بازی نیز که سرگرمی ملی بودند، ممنوع شد. پنج بار نماز خواندن در شبانه روز الزامی شد و ریش برای مردان اجباری گردید. 

وقتی زهرا بنی یعقوب کشته شد...

این فرتور "ابوالقاسم" است که مردم مهربان همدان خوب می شناسندش:


پدر پزشک زهرا بنی یعقوب که سال ها به دنبال گرفتن حقی بود کـه به او ندادند. هشت سال پیش، زهرا با نامزدش به دست بسیج و سپاه پاسداران در پارک همدان دستگیر می شود و به علت تعطیلی دادگاه در روزهای آدینه و شنبه (عيد کزایی فطر)، اين دختـر ۴۸ ساعت در بازداشتگاه مركز امر به معروف سپـاه همدان حبس می شود. بامداد دوشنبه، خبری گلوی هگمتانه و هـمدان را گرفت:

"دخترِ دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی که از سوی امر به معروف دستگیر شده بود، در بازداشتگاه سپـاه پاسداران کشته شد".

کبودی روی تن زهرا، شکستن استخوان های دست و انگشتان پا و بینی، آثارِ تجاوز، بریدگی در گلو، کبودی در ران چپ، ورم سر، آثار شکنجه های وحشیانه بر تن دختری که در مدرسه ی تیزهوشان درس خونده بود و در آزمون سراسری دانشگاه ها رتبه بیست و شش را کسب کرده بوده و پیش از مرگ، از دانشگاه تهران در رشته ی پزشکی عمومی دانش آموخته شده بود، برای هیچ کس باور کردنی نبود.

"محمد حسین قره باغی" رییس و "حسن مستقیمی" دو نفر از هموندان "ستاد امر به معروف و نهی از منکر همدان" (مانند سعید عسکر) در دادگاه می خندیدند و می گفتند:

"اون دختر خودش خودش رو کشته. ما از هشت سالگی عضوِ بسیج بودیم. ما بسیجی راه عمام هستیم. "قره باغی" و "مستقیمی"  پس از چند روز حبس و بدون ثبت پیشینه ی کیفری آزاد شدند. فردایش، هیچ روزنامه ای تیتر نزد.

پدر سال ها دنبال حق زهرایش دوید و گریست، اما سپاه پاسداران تهدیدش کرد که خانه و خانواده ات را آتش می زنیم، هرکسی از تو چیزی پرسید حق نداری پاسخ دهی. ۴۰ ملیون به شما می دهیم و سکوت کنید و از این شهر بروید. پدر گریه می کرد و می گفت: "من و پروین (مادرِ زهرا) سکوت نمی کنیم و عاملان قتل دخترم را نمی بخشیم. صدای ما را بشنوید. روزی کـه همه یادشان رفته بود، "زهرا بنی یعقوب" دخترِ زیبای هگمتانه مرده بود.


۱۳۹۶ آذر ۴, شنبه

سید حسین فاطمی را باید از نو شناخت + اسناد ساواک و سیا - ۱/۲

سید حسین فاطمی قهرمان ملیون، توده ای ها و ملی مذهبی ها، با پوشش زنانه فراری بود و با قیاقه تغییر یافته (درست مثل کریم پور شیرازی که در کسوت آخوندی با محاسن انبوه گرفتار شد)، در منزل یکی از هموندان سازمان تروریستی نظامی حزب توده دستگیر شد و در موقع دستگیری جاوید شاه  می گفت !!

سید حسين ‌فاطمی در زيارت کربلا

سید حسین فاطمی و آخوند آیت الله کاشانی

سفر کربلا و ديدار با آخوند آيت‌ الله ‌مهدی قمی

سید حسين ‌فاطمی در حال دیدار با آخوند آيت‌ الله محمد هاديی ميلانی


سید حسین فاطمی و سرلشگر زاهدی

سید حسین فاطمی در پشت سر شاهنشاه همایونی

سید حسین فاطمی و سید ضیا الدین طباطبایی در باغ سید ضیا (جاسوس بریتانیا و اسراییل) در سعادت آباد


دستگیری سید حسین فاطمی با چک ۳۰.۰۰۰ دلاری بانک آمریکایی در جیب !!


سید حسین فاطمی پسر اموی عزیز سرکرده ی سازمان تروریستی فداییان اسلام، آخوند نواب صفوی

هوالعزيز
اسلام من قلبي علي مولاي حجه‌الله الثامن السلطان علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا (ع)

پسرعموی عزيز جناب آقای فاطمي بر شما و عموم وفاداران اسلام، برادران عزيز هزاران سلام،‌ نامه پرمهرتان زيارت شد، به حمد‌ الله همه‌ روزه برادران پيشروی می كنند و در روز عاشورا هم بهترين اجتماع آبرومند با كمال پيروزی در مسجد شاه براي بيان هدف مقدس حضرت سيد‌ الشهدا (ع) تشكيل و نسبت به اجرای هدف مقدسشان احكام قرآن بيانات موثری ايراد گرديد و آقای "عبدخدايي" عزيز هم از زندان آزاد گرديدند. روز به روز از لحاظ عمق و باطن اجتماع بنياد اخلاق و معارف اسلام به حمد الله استوارتر گرديده و پيشروی مي‌ كنيم و پيشروی حقيقی ما به ظواهر نيست بلكه به كسب رضای خدا ثابت قدم است و از هيچ سختي مسلمانان نبايد ناراحت شوند و بايستي ايمان پاک،‌ تشويق كننده ی جدی آنها باشد.

تهران، به ياری خداوند توانا، سيد مجتبی نواب صفوی
منبع: كتاب جمعيت فدائيان اسلام


جعل عنوان دکترا
کسی که دکتر لقب گرفته، از کجا و در چه سالی کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای خود را دریافت کرده است ؟
چرا ذوب شدگان در ولایت وی، از پاسخ گریزانند ؟


سيد حسين فاطمی مطلب زیر را در ۴ اُم اسپند ماه ۱۳۱۹ در رویه ی نخست ستون سوم روزنامه ی باختر شماره ی ۵۴۳ نوشته است:

"صبح سوم اسفند که شمشير قهرمان اصلاحات ايران تار و پود بدبختی و افسردگی را از اطراف ملت خود دور ساخت، صبح سعادت و نيک بختی است و اين همان صبحی است که به قدری مبارک دميد که تا صبح قيامت از نفسش بوی عبير آيد و عود. بنای ايران نو و جوان در اين روز مسعود، پی ريزی گرديد و اگر منصفانه بخواهيم قضاوت کنيم، از آن روز به بعد تمام روز های ايران برای ملت ما روز تاريخی به شمار می رود، چون با هر حساب دقيقی حساب کنيم يک روز را نمی توان در اين بيست سال به نظر آوريم که اين کشور در آن روز قدمی به طرف ترقی و تعالی بر نداشته باشد. آيا نبايد گفت که روز سوم اسفند روز آغازعظمت و اقتدار يکی از دوره های اقتدار ايران است و ملت ايران اين روز را يکی از بزرگ ترين عيدهای ملی و سپاهی و ارتشی خود دانسته و افتخار دارد که به نام تقديم بهترين احساسات خود به ساحت شاهنشاه (رضا شاه بزرگ)، شب و روز را جشن گرفته و به شادمانی مشغول باشند".

و یک سال پس از آن...

"...يک ديو مهيب خودسری و لجام گسيختگی بيست ساله گزشته همه چيز و همه کار ما را معيوب و خراب و ناقص کرده و ملتی را به صورت عضوی فلج و فاسد به گوشه ای از گوشه های دنيا ساکت و آرام و بی فکر و بی مصرف افکنده است..."
نقل از سر مقاله ی ستون يک رویه ی نخست روزنامه ی باختر شماره ی ۶۰۶ به تاریخ ۱۰ اسپند ماه ۱۳۲۰".

سید حسین ﻓﺎﻃﻤﯽ در باختر امروز:
"اﻣﺮوز ﻧﻬﻤﻴﻦ ﺳﺎل ﺳﻠﻄﻨﺖ اعلا ﺤﻀﺮت ﻣﺤﻤﺪ رﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺟﻮان رﺋﻮف و دﻣﮐﺮات اﻳﺮان ﺁﻏﺎز ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺷﺎﻩ ﺟﻮان در ﻳﮏ ﻣﻮﻗﻊ ﺣﺴﺎس و ﻣﺸﮑﻞ زﻣﺎم اﻣﻮر ﮐﺸﻮر را ﺑﻪ دﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ و اﮔﺮ ﺛﺒﺎت ﻗﺪم و ﻣﻘﺎوﻣﺖ و ﺑﻴﺪارﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ روزﯼ او ﻧﺒﻮد، توﻓﺎن ﺣﻮادث، ﺗﺎرﻳﺦ و ﻣﻠﻴﺖ و اﺳﺘﻘﻼل وتن ﻣﺎ را ﺑﺮ ﻣﯽ ﭘﻴﭽﻴﺪ... ﻋﺸﻖ زاﻳﺪ اﻟﻮﺻﻒ او ﺑﻮد ﮐﻪ اﻳﺮان را از ﻏﺎﺋﻠﻪ ی ﺁذرﺑﺎﻳﺠﺎن، ﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻬﻠﮑﻪ های اﻳﺮان ﻧﺠﺎت داد".
۶ ﺷﻬﺮﻳﻮر ﻣﺎﻩ ١٣٢٨

در روز ٢۵ امرداد ماه، پیرو عزیمت شاه به اتقاق ملکه ثریا به بغداد، دکتر سید حسین فاطمی به سفرا و کارداران کشورھای بیگانه اعلام می کند که شاه از سلطنت مخلوع شده است !!

سید حسین فاطمی در روزنانه ی باختر امروز، شدید ترین توھین ھا را به شاه و خانواده ی سلطنتی می نویسد.

سید حسین فاطمی در سر مقاله ی باختر امروز به تاریخ ٢۶ مرداد ماه ١٣٣٢، خواستار محاکمه و اعدام شاه می گردد:
"برو ای خائن که تو را آن قدر اجانب نیز پست و حقیر شناخته اند که دیگر برای این جنایت ھولناک مزدی به تو نخواھند داد. ملت ایران تشنه ی انتقام است و می خواھد تو را بر چوبه ی دار ببیند".

سید حسین فاطمی وزیر خارجه و سخنگوی دولت مصدق السلطنه، در سرمقاله ی باختر امروز به تاریخ ٢۵ مرداد ماه ١٣٣٢، به شدت به شاه حمله کرد و محمد رضا شاه را قبله گاه ھر چه دزد، ھر چه بی ناموس، ھر چه واخورده ی اجتماع و.. خواند.


سعید فاطمی که در روزھای کودتا یار و یاور مصدق بود نقل می کند:
"بامداد روز ٢۵ مرداد ماه ١٣٣٢، سه روز پیش از کودتا فاطمی به اتاق مصدق رفت گفت: من دیگر نمی خواھم وزیر خارجه باشم. مرا وزیر دفاع کنید. مصدق گفت: برنامه ی تان چیست ؟ گفت: برنامه ی من این است که تا ظھر امروز ۵٠ نفر را اعدام کنم".

حسین مکی ضمن شرح روابط دوستانه اش با فاطمی و علل اختلافش با وی، تاکید می کند:
"در ساعت ١٠ بامداد ٢٨ مرداد – در اتاق مصدق - دکتر فاطمی پیشنھاد می کند که به ستاد ارتش دستور داده شود تا اسلحه در اختیار توده ای ھا بگزارند. پس از کشف شبکه ی حزب خائن توده، معلوم شد که دکتر سید حسین فاطمی با توده ای ھا ھمکاری داشته است. این امر و اختفای فاطمی در مخفیگاهِ حزب استالینی توده، عامل تشدید کننده ی اعدام وی بود.

مدير روزنامه ی ستاره آقای احمد ملکی در کارنامه و تاريخچه ی جبهه ی ملی می نويسد:
"وقتی بانک شاهی را منحل کردند و به اسناد آن رسيدگی شد، معلوم شد بسياری پول هایی گرفته اند که يک سر آن به انگل ايس مربوط می شود. از جمله چک هایی به دست آمد که به نام سید حسين فاطمی صادر شده بود و تعداد آنها بسيار هم زياد بود".


نوشته ی ابوالقاسم پاينده که در روزنامه ی صبا به تاریخ چارشنبه ۱۳ تير ماه ۱۳۳۰ و نيز از کتاب زندگی سياسی سپهبد زاهدی نوشته ی جعفر مهدی نيا، رویه های ۱۱۹ تا ۱۲۱ چاپ شده را با هم بررسی می کنيم:

"آقای سید حسين فاطمی مدير روزنامه ی باختر امروز
آقای عزيز! در شماره ی پيشین باختر امروز، درباره ی من کلماتی به کار برده بوديد که محققن مردم شريف و معتبر و مودب آن را روی کاغذ نمی آورند و از جمله کلمه "هر جایی" بود که گویی به واسطه ی اشتغالات زياد از معنی آن غافليد و گرنه درباره ی من به کار نمی برديد. زيرا، هر جایی کسی را گويند که در کلاس مدرسه مکرر لوازم تحرير و کتاب هم شاگردان خود را سرقت کرده، عاقبت به جرم اين عمل از دبيرستان اخراج شده باشد و اداره ی فرهنگ به وسيله ی بخشنامه ای که گويا هنوز سوابق آن در بايگانی اصفهان موجود است، اين قضيه را به همه ی مدارس خبر داده و تاکيد کرده باشند که اين شاگرد را به هيچ يک از مدارس راه ندهند.

هر جایی به کسی گويند که در کليسای کوچک اصفهان در آن روز برفی زمستان به دست اسقف تامسن آب مقدس به پيشانی ماليده باشد و صليب را بوسيده و کلمه ی ایسا مسيح پسر خدا را مکرر به زبان آورده باشد.

هر جایی کسی است که همان سال به عنوان نماينده ی جوانان مسيحی به تهران آمده و شبانگاه جيب دو نفر از نوچه مسيحيان را خالی کند و همينکه قضيه آشکار شد، جردن بدبخت برای اينکه سرپوشی به اين کار شما بگزارد، پول آنها را از صندوق مدرسه پرداخت کرد و با لهجه ی خاص نيمه انگل ايسی و نيمه پارسی خود گفت: "آقا حسين خان! مسيحی واقعی دزدی نمی کند" !!

هر جایی کسی است که سوابق مسيحی گری او در دفتر کليسای اصفهان هنوز موجود است و کارت او در دفتر کليسا را به شماره ی ۱۸۵ ثبت کرده اند و با همه ی کوششی که برای از بين بردن اين سند انجام داده و يکی از افسران شهربانی را به اصفهان فرستاده، هنوز در اين باره توفيق حاصل نکرده است.

هر جایی کسی است که بعد از مسيحی شدن (در همان اصفهان)، بهایی شده و عصرهای دوشنبه در آن باغ مصفا، نزديک پل جرجاب در جلسه ی درس تبليغ سيد عباس فاضل يزدی چار زانو می نشست و با تسبيح درشت دانه ســــپيد، مرتبن الله ابها می گفت و وقتی گفتگو در کشتن "باب" می شد، گريه می کرد و در اين راه آن قدر حرارت به خرج داد که نگهبانی محفل بهایی را به عهده ی او گزاشتند و دو هفته بعد، يک جفت قاليچه و دو گلدان نقره و مقداری ظروف ديگر از محفل ربود و به تهران آمد و قاليچه ها را به حاجی خان امانت فروش در لاله زار، پهلوی کوچه ی حاجی باقر صراف فروخت و چند روز بعد قضيه کشف شد و او را به شهربانی بردند و چند روز بعد به وساطت و دخالت يکی از مديران جراید خلاص شد.

هرجایی کسی است که در امتحان سوم دبيرستان سه سال متوالی رد شد و نوبت سوم برای موفقيت در امتحان به چاقو کشی متوسل شد و چون نتيجه نداد، زنی را تحريک کرد که به مدرسه آمده فرياد برآورد !!

هر جایی کسی است که بدون ديپلم و ليسانس عنوان دکترا برای خود جعل کرد و هم اکنون با استفاده از مقام خود مرتبن به شورای عالی فشار می آورد که عنوان دکترای مجعول او را تسجيل کنند.

هنوز مقالات شما که ضمن آن همين آقای دکتر مصدق را خائن به وتن و عامل استقرار نفوذ شوروی نام داده بوديد، موجود است".

سرتیپ آزموده

دادستان ارتش (سرتيپ آزموده) در جريان محاکمه ی مصدق در تاريخ يک شنبه  ۱ اُم آذر ماه ۱۳۳۲، چند جمله ای به شرح زير راجع به پیشینه های سید حسين فاطمی بيان کرده است:

"همه به ياد داريم، سخنگوی دولت و عقل موثر کابينه ی دولت مصدق حسين فاطمی ملقب به دکتر فاطمی معلوم الحال بود، هتا افراد ساده لوحی که با افسون متهم فريفته شده بودند گاهی کسانی به او (مصدق) يادآور می شدند که دکتر حسين فاطمی چنين و چنان است، پرونده ی سياهی دارد، روزی مسيحی بوده، گاهی به اقليت مذهبی متوسل شده، صد ها پرونده ی کيفری دارد، متناسب باحيثيت دولت نيست..." ولی مصدق با تمام آگاهی از سوابق حسين فاطمی در اين مورد کاری نکرده و هتا او که مدتی معاون پارلمانی بود را به سمت وزير خارجه منصوب می نمايد. مصدق همين آگاهی را در مورد احمد متين دفتری دامادش داشت و باز هم کاری انجام نداد. آيا اين تن در دادن به اين نمونه از انتصاب ها چه دليلی به جز همکاری می توانست داشته باشد ؟

در نخستین ساعات روز ۲۵ امرداد ۱۳۳۲ که ظاهرن برنامه ی اعلا حضرت محمد رضا شاه برای برکناری محمد مصدق شکست خورده بود و او به همراه ملکه ثريا با هواپيما به بغداد پرواز کرده بود، سید حسين فاطمی که هنوز خودش را وزير خارجه می پنداشت بدون اينکه اختياری قانونی و يا دستوری از سوی دولت يا نخست وزير يا هر مقام ديگری داشته باشد، از کاخ سعد آباد رفت.

سید حسين فاطمی پس از ورود به کاخ سعد آباد، از رحيم خان هيراد فرنشین دفتر مخصوص و سليمان بهبودی فرنشین تشريفات دربار که در بازداشت بوده اند، می خواهد که کليدهای گاو صندوق ها و قفسه هایی را که در آنها جواهرات و وجوه نقد، اسناد و چیزهای گرانبها و نيز اسناد و دفاتر رمز و محرمانه بوده است به او تحويل دهند و چون آنان با وجود اصرار و تهديد فراوان حاضر به اينکار نشدند و نيز ماموران با وجود جستجوی بدنی آنان و بازرسی دفتر محل کارشان اثری از کليدها نيافتند، از اینرو سید حسين فاطمی دستور شکستن درها و بريدن و باز کردن قفل ها را صادر نمود.

خوشبختانه در فاصله ای که اقدامات مزبور صورت می گرفت، ماموران فرمانداری نظامی جريان امر را به روسای خود گزارش داده و آنان نيز مراتب را به آگاهی مصدق رسانده و کسب تکليف کرده بودند و مصدق نير فورن تلفنی به سید حسين فاطمی دستور داده بود که از شکستن درها و قفسه ها خودداری کند و بدون کوچک ترين دخالتی در اموال و اسناد موجود در کاخ سعد آباد، تنها به لاک و مهر کردن اتاق ها اکتفا نمايد.

همین جستار در ایران گلوبال

۱۳۹۶ آذر ۳, جمعه

خمینی دیوی در رخت فرشته

پیش گفتار:
نوشته ی زیر، بخشی از کتاب "توحشی به نام اسلام و اهریمنی به نام خمینی: جهنمی بر روی زمین" می باشد. در این کتاب تلاش شده است مجموعه ی اسناد به دست داده شده در دیگر کتاب های هم مهور با عنوان کتاب، گردآوری شده و بازفرآوری شوند و در توضیح و تکمیل کتاب مورد استفاده قرار گیرند. این کتاب تلاش دارد سیر روند ویرانی تمدن ایران به دست اسلام و سپس جهانگیری بریتانیای استعمارگر را بیان و آنها را با متون قرآن بسنجد تا ریشه های این رفتارها را بیان کرده باشد.


خمینی یک ایران خوار و یک مهره ی استعماری است
این سده برای ایران، سده ای بسیار پر فراز و نشیب بوده است و دیوی به نام اسلام یکی از اهریمنان و ضحاکان دست پرورده ی خود به نام خمینی را بر ایران چیره کرد تا این دستاوردهای انسانی را نابود سازد و ایران را به قهقهرای ۱۴۰۰ ساله بازگرداند.

این سید رمال زاده از تباری است که خون ایرانی و پارسی را همیشه دشمن خود دانسته است. روزگاری بود که در پاییتخت کشمیر سری ناگار، جد این دیو آینده ی ایران با فرنشین کمپانی هند شرقی سر جان تامپسون، روابط حسنه برقرار کرد و به خدمت او درآمد. پادشاهی استعمارگر انگل ستان که پشتیبان همیشگی اسلام عزیز و مذهب نکبت اندر نکبت شیعه بوده است، با ترویج خرافات به منظور تسلط بر توده های مومن و خفه کردن صدهای بیدار و مخالف، توانسته است که ثروت سرزمین ها را ببلعد و مردم همان سرزمین ها را در عقب ماندگی فکری و تمدنی نگاه دارد و با این رویکرد، آنها را از مظاهر تمدن بی بهره سازد تا این خودش باشد که بتواند برای همیشه بر آنها سروری کند.

مردم خمینی را از نطفه ی عرب می دانند، حال آنکه وی از دید اعتقاد دینی، عربی است و نه از حیث تبار و نه از حیث فریب و سیاست بازی و ترفندهای ضد انسانی دیگر؛ بلکه وی از این حیث ها، مهره ای انگل ایسی و فراماسونری است و این انجمن مخفی، هتا آشکارا به وی لقب "معمار بزرگ انقلاب اسلامی" را هم داده است که لقب "معمار کبیر" دقیقن برگردانی از Grand Master می باشد که به استادان بزرگ فراماسونری داده می شود.


پول ایرانی در دست انگل ستان علیه ایران به کار می رود
بدین منظور به جهت بنیاد حکومت الهی شیعه در ایران، سیاست دیرینه ی انگل ستان برنامه ای بزرگ را در چند سده ی پیش علیه ایران، خاورمیانه و سپس جهان به مورد اجرا گزاشت تا به عنوان میوه ی مسموم و تلخی به نام خمینی در ایران به ثمر رسید. از آن هنگام که شاهنشاهی لطفعلی خان زند از هم پاشید و خزانه ی وی غارت شد، این ثروت هنگفت به دست انگل ستان در هندوستان اشغالی رسید و از راه انجمنی که نیای خمینی و فرنشین کمپانی هند شرقی در سر آن بود، انگل ستان به رواج دین کزایی اسلام و مذهب من درآوردی شیعه ی رافزی پرداخت و هزاران کتاب گمراه کننده و مسموم کننده و هزاران آداب و مناسک و آیین ها را به فرهنگ باورمندی و رفتاری مردم مومن بالله ایران تزریق کرد. در این راستا، حکومت انگل ستان آخوندهایی که می پروراند را جیره ی ماهانه می داد تا بدین ترتیب تبدیل به نهادهایی ثقیل و غیر قابل اضمحلال تبدیل شوند و با این "مرجعیت پروری" همه ی خوانش های آزادانه و دگراندیشانه و هتا دگراندیش مذهبی را نیز به چالشی بزرگ کشید تا آنها را از جایگاه سخنوری و سپس از اجتماع و در نهایت از سیاست و قدرت محروم سازد.

آخوندها همیشه یا انگل ایسی بوده اند یا روسی
در زنجیره کتاب های "تاریخ روابط سیاسی ایران و انگل ستان در سده ی نوزده" به قلم محمود محمود در جلد نهم نوشته شده است که:

"رژیم سیاسی انگل ستان به آخوندهای مرجع تقلید ماهیانه ۵۰۰ روپیه ی هندی پرداخت می کرده است، از جمله ده آخوند در نجف: آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، شیخ ابوالحسن شیخ راضی، شریعت اصفهانی، شیخ محمد مهدی کشمیری، شیخ مهدی ابن شیخ اسدالله، شیخ حسن صاحب جواهر، سید محمد بحرالعلوم، سید ابوتراب خوانساری، سید ابولقاسم اشکوری و ده آخوند در کربلا از جمله: شیخ حسن مازندرانی، مولوی سید کلب باقر هندی، سید مرتزا هندی، سید سبط حسین، سید محمد کاشی، سید محمد باقر طباطبایی، سید جعفر طباطبایی، شیخ هادی اصفهانی، سید محمد باقر بهبهانی و شیخ علی بفرویی یزدی".

و این همه از سوی انجمن مسلمانان هند به همت جهانگیری منحوس انگل ستان روی داد. به نام این کلان آخوندهای دین فروش دقت کنید... آنها نام جایگاهی که از آن برخاسته اند را با خود یدک می کشند و البته، بیشترشان سید و از تبار محمد عرب هستند.


تفرقه بینداز و حکومت کن
در پی سیاستی که همگی با آن آشنایی داریم و با عنوان "تفرقه بینداز و حکومت کن" شناخته می شود، سیاست انگل ستان در ایران این بود که دعوای دیرینه ی سنی و شیعه را بازجلوه دهد و با رنگ و طرحی نوین و استعماری بدان دامن زند و این باید از سر هرم هر مذهب یعنی دستگاه دست نشانده ی فقاهت انجام می شد. بدین منظور، ضمن اینکه انگل ستان با پشتیبانی از آخوندی شیعی به نام "شیخ سید میر حامد هندی" که سپس نامش به "سید محمد حسین نیشابوری" دگرش یافت، کتابی با عنوان "اباکات الانوار" را به سال ۱۳۰۸ در قم به چاپ رساند و به جهان بدبخت اسلام عرضه کرد که در آن بیان می شود:

"هر مسلمان شیعه اگر یک مسلمان سنی را بکشد به بهشت می رود"؛ این کتاب از سوی انتشارات دانشگاه آکسفورد نیز در شمارگان وسیعی به چاپ رسید و منتشر شد. در این راستا، پسین ها خمینی کتابی با عنوان "کشف الاسرار" را در قم به تاریخ ۱۳۲۲ منتشر کرد که در آن سنی ها را جزو مسلمانان قلمداد نمی کرد. همه ی این امور از راه نهاد بریتانیایی "انجمن مسلمانان هند" انجام می گرفت که ریشه هایی بس ژرف را در کربلا، نجف و قم دوانده است.

نکته ی پایانی:
خمینی که در پی توطئه ی جهانی به سرکردگی انگل ستان، چون دیوی در رخت فرشته به ایران درآمد و از این بازگشت به ایران، "دقیقن هیچ احساسی نداشت"، یک دستاورد بزرگ برای استعمار جهانی فراماسونری به فرماندهی لندن و دی سی به حساب می آید؛ توطئه ای که همه ی قدرت ها از جمله فرانسه و شوروی به عنوان سردمداران آزادی غربی و فاشیسم کمونیستی جهان، در آن به یکسان دخیل بودند و آن توطئه این بود که: "رژیم شاهنشاهی ایران باید به هر قیمت سرنگون شود و کمر ایران به واسطه ی شکسته شدن کمر شاه، بشکند".

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۶ آذر ۲, پنجشنبه

کمک‌ های مردمی به زلزله زدگان کرمانشاه سر از ابوکمال سوریه درآورد

تلوزیون رژیم اعلام کردە است کە کمتر از ۴۸ ساعت از آزاد سازی شهر ابوکمال سوریە، نیروهای هلال‌ احمر جمهوری اسلامی بی درنگ کاروان بزرگی از کمک‌ های خوراکی، آشامیدنی و دارویی را روانە ی این شهر سوریە کردە است کە اکنون در دست ارتش بشار اسد می باشد.


این در حالی است که پس از گذشت چند روز از زمین لرزه ی بزرگ در مناطقی از استان کرماشاه کە منجر بە کشتە و زخمی شدن هزاران نفر شد و صدها روستا و هزاران واحد مسکونی در شهرهای سر پل ذهاب و ثلاث بە طور کامل ویران شدە اند. سرکردگان جمهوری اسلامی کاملن بی‌ تفاوت بە این بحران انسانی، بسیاری از زوایای این زمین لرزه را در سانسور خبری قرار دادند و بە شکلی هدفمند و برنامه‌ ریزی شدە، به کمک سپاه پاسداران جلوی سیل عظیم کمک‌ های مردمی را گرفتە و مقادیر زیادی از کاروان‌ های کمک‌ های مردمی را مصادرە و آنها را بە انبارهای متعلق بە سپاه منتقل کردند.

با این اوصاف مردم با تمام توان خود تلاش داشتند کە این کمک‌ ها را هتا از کوره‌ راه‌ ها هم که شدە به دست مردم زلزله زدە ی کرماشاه برسانند.  این اصرار مردم بار دیگر نشان داد کە مردم بە رژیم جمهوری اسلامی اعتماد ندارند و سرکردگان جمهوری اسلامی بە شیوە ای هدفمند، تلاشی در بحرانی‌ تر شدن وضعیت مردم زلزله‌ زده دارند.

همین جستار در کیهان سوئد

صلح نوبل، هدیه ای به مزدوران - هاچین و واچین: شیرین عبادی !!

صلح نوبل یک تاییدیه ی محفلی به منظور جا انداختن یک روند ثابت از سوی کسانی است که برای نخستین بار این جایزه را اختراع کرده اند. این روند ثابت، مدعیست به برترین ها و کسانی که ارزش مطرح شدن در سطح جهانی را دارند، ضمن انجام مراسمی جایزه به همراه مقدار بسیاری پول می دهد تا صرف کاری کنند که به خاطرش به وی جایزه داده اند. در واقع با این کار، آنها را در زیر چتر پشتیبانی خود می گیرند تا همچنان و البته بهتر و سازماندهی شده تر، به اقداماتی که آنها مایل به ادامه اش هستند، ادامه دهند.


از این دست افراد که تاکنون و البته تا آنجا که مستقیمن به رژیم خونریز ولایت فقیه بازمی گردد، جایزه ی صلح نوبل را دریافت کرده اند، می توان به حسین اوباما و شیرین عبادی اشاره کرد؛ دو فردی که یکی مستقیمن سنگ اصلاحات نخ نما از درون حاکمیت سراپا غرق در فساد را به سینه می زند و بر لزوم چه و چه پافشاری می کند و دیگری که اتفاقن و باز هم از قضا !!، از همان دمکرات های ینگه دنیاست که پیشتر کارترشان خمینی ضحاک را به ایران فرستاد، نخستین سیاه پوست تاریخ رییسان جمهور آمریکاست که اتفاقن حرف و حدیث بسیاری بر سر اینکه چرا هم نخستین رییس جمهور سیاه پوست و هم نخستین رییس جمهور الله پرست آن کشور است، به راه انداخته بود. همه ی این جریانات عجیب و غریب که در درازنای کمتر از نیم سده ای، بر کشور ما، خاورمیانه و کلیت جهان به مرکزیت فرماندهی دی سی و لندن روی داده اند، حکایت از توطئه ای جهانی دارند که مسیری مشخص را می پیمایند.

اهداف این مسیر که در این درازنای پنجاه ساله به آنها دست یافته یا در شرف دست یافتن بدانها هستند، مظاهر تمدن این سده و آغاز آینده هایی است که مردم هیچ دیدگاهی نسبت بدان ندارند اما آن را با عنوان "نظم نوین جهانی" می شناسند. از بارزترین این رویه ها، دگرش ماهیت و ساز و کار مردم در هر کشور به ویژه مردمان خاورمیانه به حیث دیرینگی تاریخی و نهادینگی اسلام هستند. فرایند جهانی سازی اسلام که در پی ایجاد هم زمان "واهمه از اسلام" (Islamophobia) روی می دهد، ساز و کاری است که در بین شکاف ایجاد شده از آن، مزدورانی را در سرتاسر جهان با چادر و چاغچور و سخن لق "اسلام دین صلح است" به میانه ی مردم می فرستند تا دم از "حقوق بشر" و "دمکراسی" بزنند. نمونه ی بارز و خائن آن، مجادهین خلق خائن و دست آموزانی چون شیرین عبادی هستند که این رویه را به پیش می برند.

شیرین عبادی که به تازگی یک هووی برمه ای هم پیدا کرده، در حالی داد و غالش از برای هم پالگی های الله پرستش بلند شده که جنایات گروهک تروریستی و غیر بومی و مسلح آرکان در آن کشور را نمی بیند، یعنی نمی خواهد ببیند. پس جایزه ی صلح نوبل به کسانی داده می شود که خوب موضع گیری های به هنگام داشته باشند !! و برای این گرفتن موضع ها باید پیش از آن در جای مناسبی سنگر گرفته باشند و برای این مکان یابی مناسب، باید از درون سامانه ای رشد کرد که هم اکنون خودش یکی از منتقدانش است !! مسخره نیست ؟! البته بیشتر از اینکه مسخره باشد، خنده دار است؛ نه نسبت به اقدامی که آنان می کنند، بلکه نسبت به ذهن کور مردم و تحیلیگران تاق و جفت که مانند قارچ در به اصلاح رسانه های چپ و راست، مشغول قلم فرسایی و خود بزرگ بینی های ناشی از کمبودهای شخصی، عاطفی و جنسی هستند.

به دیگر سخن، صنعت تولید "یک برجسته" در ساز و کار سازمان مخوف نوبل، به اصالت فرد در خدمت به آرمان هایی است که پیشتر طرح آغازینش از سوی پیشکسوتان ریخته شده است. یعنی اگر پیشتر گروهک ها تروریستی مسلح پانکرد و تجزیه طلب، به تفنگ و قتار فشنگ و شلوارهای گشاد مشغول آزاد کردن و آوردن دمکراسی به منظور تجزیه ی کشورها برای شکل دادن خاورماینه ی جدید یا همان به اصطلاح استقلال هستند، خانم شیرین عبادی نیز فورن می پراند که: "استقلال حقی است که باید کردها هم داشته باشند". بایدی که وی در ضمن لطافت های مردسالارانه اش به پشتوانه ی قدرتی که او را واجد داشتن صلح نوبل کرده است به زبان می آورد، یک طرح و یک ادعا نیست، بلکه یک فریضه است و استعمار جهانی از این بلندگوها، بسیار در جهان و به میزان مناسب کار گزاشته تا صدای طرح نوین جهانی یا همان نظم نوین جهانی به خوبی به گوش همه برسد. غافل از آنکه، خیانت خیانت است، با هر رنگ و لعاب و شعاری که باشد.

پس یک زن هتا اگر مرد هم نباشد !!، هم می تواند سر و صدا به پا کند، هم از الله پرستان تروریست پشتیبانی کند و هم از سوی نهادهای مخوف جهانی یا انجمن های مخفی ایی که سازمان هایی چون هیئت نوبل، فیفا و... را می گردانند، به مراتب بالای بلندگویی برسد و با حفظ لچک یا حفظ موضع پشتیبانی از لچک اسلامی، آزادی پوشش را برای زنان نیز خواستار شود. آیا به راستی تعجب ندارد که وی سال ها در دانشگاه به "تدریس رایگان حقوق بشر" می پرداخته و سرانجام همین فعالیت های به ظاهر رایگان، برای وی منجر به جایزه ی صلح نوبل و دریافت صدها هزار دلار شده است ؟

شیرین عبادی که کتاب "حقوق کودکش" از سوی وزارت ارشاد رژیم تایید و در جمهوری اسلامی به چاپ می رسد، آیا می تواند ادعا کند که با کلیت حاکمیتی در تقابل است که دستش به خون صدها هزار ایرانی آلوده است ؟ آیا نداشتن نشان شیر و خورشید در پرچم ایرانی که وی در برابر آن به ایراد سخنرانی می پردازد، نشان از دشمنی وی با یک ایران یکپارچه نیست که ملیت یکپارچه ی ایران آن را از مسیری تاریخی پرداخته اند ؟ و آیا صرف نوشتن ایران در میان این پرچم، به معنای بازتعریف "کشور و تمامیت ارضی ایران" نیست ؟ خواب های آشفته ای که جهان بدون مرز فراماسونری برای ایران و جهان دیده است، دیگر خواب نیستند، اما همیشه آشفته خواهند ماند.

همین جستار در کیهان سوئد